پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»
 آناهیتا سیمین
کد خبر: ۱۲۰۳۲۷
پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۳۲

آنچه امید می خوانندش برایم راه تعقل است. به سوی ایزدان با ماه و منیر چرخ می زنم، تا در گرداگرد واهمه ارتفاع جا نمانم. می پالایم آنچه را که برایم حیات می‌آورد. جهان را به خروش خموشی می‌سپارم تا مژگان سیاه را با سیاهی رنگ کنم که از انزوایش سپیدها پیدایش کنند. 

جای جای زمان را با روح اقتدار در می‌نوردم و ساز سرور را در دستانم به نوای عظیم الهیت می رسانم. 

در حریم اعتزال آن چه می شنوم از آن انعکاس اهورایی درونم است. گسسته ترین ریسمان قفس گیتی از تفسیر نور زاده می شود.

با پلیکان ها روی پنجره های پردرد، طریق ملال را می‌گذرانم و آنچه اندیشه‌ام را آسایش می‌دهد صدای خروش ایستادگی‌ ست در آیینه افتادگی‌. پایه ها را بر می دارم تا مبنای غبار را به غروبی شرقی واگذار کنم. 

در عرش عنایت تشت فروتنی را از بلند ترین بام رها می کنم تا صدایش گوش عرش را کر و چشم مردم را باز. رشته رشته بر ریسمان جان، سیل خاطر می‌کشم و نجات غریق انسانیت می‌شوم. چراغ ایستادگی رهاوردی ست برای هر چه در نفس انسان با ذات خیر نهاده شده است. 

گرز شب رخ بی مهرش را به وانفسای میکده هیچ می‌کشاند و چادر هستی پشت به اسارت استبداد، روزنه نور را به آیینه عشوه پیوند می‌دهد.

نور تعقل در حریر رهایی پر می‌کشد، به سوی خاطرات آب.

ملامت نمی‌کنم اندوه را که غبار اندود، از پنجره دیدگانم پیش به سویم می‌آید. اما چه کنم که انتخاب آزاد است و امید در این سوی پنجره چون رفیقی دیرینه نشسته است و برایم چای دم کرده‌ است.

رودهای سیمین تنفس در مخمل امید پا به روی بندهای نازک چینی می گذارند تا صدای ساز بنیاد هستی، از دالان تاریک شب سرافراز به گوش رسد. 

می‌درخشد آنچه در اعماق این تفکر ریشه دارد و شیشه جهان نمای انسانیت می‌شود.

پرواز می‌کنند اندیشه هایم تا آخرین انتظار راستی...!

نظرات بینندگان
رویا
|
-
|
جمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۱:۰۳
آناهیتا جان رقص واژگانتون به زیبایی و هماهنگی نوای سازتونه . موفق باشی عزیزم
سکینه قهرمانی
|
-
|
جمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۱:۲۲
آناهیتا جان دست مریزاد بسیار لذت بردم 

قلمت مانا وپرتوان
هیبت اله بهرام زاده
|
-
|
جمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۳:۴۳
من اعتقادم به نسل دهه ۸۰ و ۹۰ بیشتر شد .من آشنایی خوبی با آناهیتا دارم  پدرش دکترای روانشناسی  و مادرش کارشناس تعلیم و تربیت  او سنتور می نوازد و خوب هم می نوازد برادر  کوچکش آرش تار .سال گذشته که قصه شنگول و منگول را نوشت و من به استاد حسینی نشان دادم گفت او خود یک نویسنده است در عین حال به من تاکید داشت که خانواده همراهیش کنند تا فکر نکند به جاهای بزرگ رسیده ولی در تمام مجامع علمی  و ادبی و هنری شرکت کند.تقریبا شاید بیشتر رمان ها و طنزهای رایج داخلی و خارجی را خوانده و اخیرا با استاد احمد اکبرپور که کتاب های طنزش غوغا کرده و تهیه کننده و کارمند سیمای فارس هست گپی ۴۵ دقیقه ای داشت که من و بسیاری از دوست‌داران طنز مشارکت داشتیم و آن ساعت پس از لایو زنگ زد و با من گفتگویی داشت  خود و مادرش  از اینکه در طول پخش برنامه در کنار  دیگران تشویقش می کردیم ،سپاسگزاری کرد اوج اطلاعات آناهیتا و حاضر. جوابی اش را از نوع سوالات وی از استاد می توان دانست به امید بالندگی بیشتر در این سرزمین که متاسفانه همانگونه که خود صادقانه گفت راه بسته ولی امید به گشایش دارد  چقدر این تکه از مطلب که است فروتنی خویش را بر بالاترین بامها خواه ریخت تا افتادگی ام را اثبات کنم درود بر شما برای نشر دیدگاه این نوجوان خلاق،هنرمند و خوش‌کلام و درو بر پدر و مادری که شرایط را برای آناهیتا و آرش فراهم نموده و سنگ تمام گذاشته اند
ناشناس
|
-
|
جمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۳
سلام 

بسیار لذت بردم بخصوص ترکیب وصفی

"رودهای سیمین تنفس" عالی بود عزیز دلم

آرزویم موفقیت  وپیشرفت روزافزون برایت

 

از عنایت ومحبت خانم محمودی راد عزیز تشکر میکنم
سامان
|
-
|
جمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۴
بسیار زیبا و دل نشین احسنت 
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر