وضعیت دانشگاهها پس از موج اخراجها و بازنشستگیهای پیش از موعد.
به گزارش فکرشهر از هم میهن، دیگر هیچ چیز مثل سال گذشته نیست. رخوت و سکوت سردی فضای دانشگاهها را فرا گرفته است. نه خبری از اساتیدی است که تا همین یک ترم گذشته در میانه برخورد با دانشجویان در برابر فشارهای حراست و نهادهای امنیتی سینه سپر کرده بودند تا از دانشجویان معترض دفاع کنند و نه دانشجویان با موج «خالصسازی» در دانشگاه دیگر شور و شوق قبل را دارند. ناامیدی خلاصه وضعیت پس از اخراج اساتید در دانشگاههاست.
پرده اول، دانشجویان
مهاجرت میکنیم
با اتفاقاتی که در این فضا رخ داد، دانشجویان امیدی به ماندن و پس گرفتن، ندارند. معتقدند شایستهسالاری در کشور کمرنگ میشود و دیگر جایی برای افراد لایق نیست؛ بنابراین در چنین شرایطی یا به رفتن فکر میکنند یا به اینکه راه خود را بهصورت مستقل و جدا از بخش دولتی پیش ببرند تا به صرف منتقد بودن، از چرخه حذف نشوند. مرتضی مردیها، عضو هیئتعلمی دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه از اولین اساتیدی بود که پس از آرام شدن فضای اعتراضات در دانشگاهها اخراج شد. عسل دولتیاری، دانشجوی کارشناسی مطالعات ارتباطات این دانشگاه از احساس خود پس از خبر اخراج دکتر مردیها به «هممیهن» میگوید: «من شاید تنها کسی بودم که پس از اخراج ایشان شکسته شدم، چراکه از نظر آکادمیک بهشدت به دکتر مردیها وابسته بودم. در زمانی که دانشجویان کلاسها را به دلیل اعتصابات شرکت نمیکردند، با آنها همراهی میکرد. نشستن پای صحبتهای او یک فرصت و تجربه تازهای بود که در کلاسهای دیگر به دست نیاوردم. چراکه ایشان تنها استاد لیبرال دانشکده بود و از این حیث تفکرم به مردیها نزدیک بود و میتوانستم ارتباط برقرار کنم. حالا وقتی همین یک استاد را هم از دانشکده میگیرند دیگر انگیزهای برای ادامه دادن نمیماند.»
او میگوید که با اخراج مرد یها پیوندش با دانشکده هم قطع شده و تصمیم به مهاجرت گرفته است: «کلاسهایم را به اجبار میروم چراکه از اساتیدی که در کلاسهایشان ما را تشویق به یادگرفتن میکردند، خبری نیست. معدوداساتید مدعوی هم که دارای چنین ویژگیای بودند، ازجمله پدرام الوندی، به دلیل انتقاداتی که نسبت به دانشگاه داشتند، دعوت به تدریس نشدند. این برخوردها باعث شد دیگر حس امنی نسبت به دانشگاه نداشته باشم و اگر تلاشهایی که برای قبولی در کنکور داشتم نبود قطعاً از ادامه تحصیل انصراف میدادم.» عسل همچنین درخصوص واکنش دانشجویان دانشکده ارتباطات به اخراج استادشان میگوید: «من بعد از این اتفاق در یک افسردگی فرو رفتم که اصلاً توانایی انجام هیچ کاری را نداشتم. درمجموع دانشکده هم آنطور که شایسته است نسبت به اخراج دکتر مردیها واکنش نشان نداد چراکه استاد سختگیری بودند و از این نظر مورد پسند دانشجویان کارشناسی نبودند. از سوی دیگر کاری از دست ما برنمیآمد ما اعتصاب کردیم و کار دیگری از دستمان بر نمیآمد.»
حسن باقرنیا، تنها استاد تعلیقشده دانشگاه حکیم سبزواری است. او عضو هیئت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی بوده که بدون اینکه درخواستی دهد، حکم بازنشستگی پیش از موعد برایش صادر شده است.
آقای «ه» که دانشجوی علوم تربیتی این دانشگاه است باقرنیا را بهترین استاد خود میداند چراکه علاوه بر فهم عمیقی که به دانشجویانش میداد، کلاسهایش همراه با احساس امنیت، مشارکت، همدلی و پذیرش بوده است. او احساس خود از اخراج استادش را اینگونه روایت میکند: «وقتی بحث اخراج ایشان مطرح شد ما بیشتر برای ورودیهای آینده تأسف میخوردیم چراکه دکتر باقرنیا برای ما دری را باز کرد که شاید دیگر استادان اصلاً از وجود آن خبر نداشته باشند. حال، نوورودیها قرار است دنیای کوچک و سطحی را در دانشگاه تجربه کنند که دیگر عملاً چیزی ندارد.»
آقای «ه» میگوید که نسبت به اخراج استادشان واکنشی از جمله امضای بیانیه را داشتهاند، اما تاثیری نداشته است. همچنین به دلیل جو امنیتی دانشگاه فضا برای کنشگری بیشتری وجود نداشته است این دانشجو درخصوص تاثیری که اخراج دکتر باقرنیا بر اهداف و تصمیماتش گذاشته، میگوید: «با اینکه مهاجرت برای من سخت است، ولی با اتفاقات اخیر به فکر اقدام برای مهاجرت هم افتادهام. در نهایت به این نتیجه رسیدم که هر چه برنامهها و اهدافمان جدا و مستقل از سیستم دولتی باشد، احتمال شکست هم کمتر است.»
استاد، پناهگاه دانشجو
از نگاه ناظران اخراج اساتید منتقد و حامی دانشجویان معترض در راستای امنیتی کردن دانشگاهها و برای وادار کردن دیگر اساتید به سکوت و انفعال است. حالا دانشجویان حامیان خود در روزهای سخت اعتراضات، تعلیق، ممنوعازورود و اخراج شدن از دانشگاه را از دست دادهاند.
مهدی خویی، استاد علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی بود که تیغ اخراج گریبانگیر او هم شد. علاوه بر او آرمین امیر، عضو هیئتعلمی این دانشکده هم به دلیل فشارهای واردشده از سوی دانشگاه استعفا داد. امیر در توضیح علت این تصمیم خود نوشته بود: «از دو سال پیش که گفتم کاندیداهای تاییدصلاحیتشده شورای نگهبان برای انتخابات ریاستجمهوری توان حل مسائل امروز ایران را ندارند، در دانشگاه بسیار تحت فشار قرار گرفتم، تهدید به اخراج شدم و پیشنهاد دادند استعفا دهم. سخت بود این تصمیم و دو سال طول کشید. الان میدانم ماندن در دستگاه دولتی که اهمیتی به مطالبات مردم نمیدهد، تکثر انسانی را به رسمیت نمیشناسد و حلقه خود را هر روز بستهتر میکند، با روحیات و آرمانهایی که به خاطرشان مسیر خود را از مهندسی به علوم انسانی تغییر دادم، قرابتی ندارد.»
«ن» هم از دانشجویان مهدی خویی در دانشگاه علامه است. او درباره حمایتهای خویی از دانشجویان و آرام کردن فضای دانشکده در زمان اعتراضات به هممیهن میگوید: «هر زمان تجمع داشتیم دکتر خویی بین ما حاضر میشد تا هم دانشجویان معترض و هم طرف مقابل را آرام کند. سعی میکرد از درگیری جلوگیری کند تا با منطق پیش بروند. حتی حراست بارها از ایشان تشکر کرده بود، ولی در آخر هم همان حراست برایشان پروندهسازی کرد.» «ن» به تعامل خوب امیر و خویی با دانشجویان اشاره میکند و میگوید پناهگاهی برای روزهای ناامیدی آنها بودند: «هم دکتر امیر و هم دکتر خویی ارتباط بسیار خوبی با دانشجوها داشتند. اوقاتی که ناامید و خسته بودیم به سراغ اساتیدی همچون امیر، خویی، نفیسی و امیرپناهی میرفتیم، ولی متاسفانه همین اساتیدی هم که باقی ماندهاند قرارداد سفت و محکمی ندارند. کمااینکه دو ماه بود که قرارداد نهال نفیسی و محمد امیرپناهی را تمدید نمیکردند.»
این دانشجو میگوید پس از اعتراضات و اخراج این دو استاد رخوتی در دانشکده حاکم شده است. همچنین در برابر پرسش دانشجویان تازهوارد درباره اساتیدی که بار علمی بالایی داشته باشند، پاسخی ندارند: «ما دیگر پاسخی نداریم چراکه دو تن از بهترین اساتیدمان را اخراج کردند. هنوز دفتر این دو استاد خالی نشده و ما هر زمان که از راهروی اساتید گذر میکنیم یک آه عمیق میکشیم. در پی این اخراج فشار روانی زیادی به ما وارد شد. به این دلیل که از یک جایی به بعد حس میکنی آن استادی که در اتاقش نشسته بود و هر وقت که از دنیا ناامید میشدی به سراغش میرفتی و درددل میکردی و میتوانستی سر کلاسش وقت مفیدی را بگذرانی، دیگر نیست و این نبود کاملاً حس میشود.»
«ن» میگوید استاد دیگری جایگزین این دو استاد شده است، اما به دلیل سطح علمی پایین و رفتاری که از خود نشان داده است، دانشجویان با او کلاسی انتخاب نمیکنند. او همچنین درمورد وضعیت اساتیدی که از دانشکده اخراج نشدهاند، میگوید: «اساتیدی هم که در دانشکده فعلاً مشغول هستند، خسته و ناامیدند و بابت قراردادهایشان نگرانی دارند. مجموع این اتفاقات حس امنیت و انگیزه برای ادامه دادن را به ارمغان نمیآورد.»
«ف» یکی دیگر از دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد این دانشکده است. او درمورد تجربه شرکت در کلاسهای آرمین امیر توضیح میدهد: «بهعنوان دانشجوی آرمین امیر شهادت میدهم که هیچ فرقی بین دانشجوی محجبه و بسیجی با دانشجوی غیرمحجبه و معترض نمیگذاشتند و هیچ برخوردی با اندیشههای مخالف خود نداشتند. اندیشههای سیاسی دکتر امیر هیچگاه در کلاس درس نمودی پیدا نکرد، اما مسئولان دانشگاه مرتب به اساتید برچسب میزنند و بدون صحتسنجی برای آنان حکم صادر میکنند.» او میگوید که یکی از واکنشهای اولیه دانشجویان پس از انتشار خبر اخراج این دو استاد، بیان روایتهای شخصیشان از آنها بوده است، ولی به دلیل اینکه این اقدام در زمان تعطیلی دانشگاهها رخ داد، نمود فیزیکی نداشت با این حال اگر استادانشان در مؤسسات علوم اجتماعی نشست و مراسمی داشتند، دانشجویان با حضور در جلسات حمایت خود را نشان داده و به نوعی یک آکادمی موازی را شکل میدادند.
حمیده خادمی و آمنه عالی از خروجیهای دانشکده روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی بودند. «م» که هم دوره کارشناسی و هم ارشدش را در دانشکده روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی گذرانده است، از تعامل و تدریس این دو استاد اخراجشده میگوید: «هر دوی این اساتید از نظر بار علمی وزنههای سنگین دانشکده بودند و از هیچ کمکی به دانشجویان دریغ نمیکردند.» او میگوید به دلیل واکنشی که عالی و خادمی در اعتراضات داشتند، بابت اخراج آنها نگرانی داشتند، ولی بازهم از این اتفاق شوکه شدند و همچنان بابت آن متاسف هستند. «م» از تاثیری که اخراج استادانش بر او گذاشته میگوید: «با وجود آنها دانشکده برای من نقطه امنی بود، اما با اخراجشان، دانشگاه و دانشکده دیگر برای من امن بودنش را از دست داد. این اتفاق به نوعی تیر آخری بود که به امید من به دانشگاه زده شد. آخرین امیدم را از من گرفتند و باعث شد که به مهاجرت فکر کنم.» «م» معتقد است که وقتی پاسخ کنشگری مسالمتآمیز اساتید، اخراج بوده، یک زنگ خطری برای جامعه است: «روزی که حراست کارت دانشجویان را در بدو ورود چک میکردند تا جزو تعلیقشدگان نباشند و بتوانند وارد دانشگاه شوند، دکتر خادمی و عالی جزو معدود اساتیدی بودند که حال بد دانشجویان را جویا شدند و درک کردند. اما وقتی در دانشگاه با اساتیدی که نوع اعتراضشان به دلیل سطح علمی و اجتماعی بالاتری که دارند با اعتراضات مردم کف جامعه تفاوت دارد، اینگونه برخورد میشود، بدین معناست که به هیچ طریقی نمیتوان گفتوگوی مسالمتآمیز کرد. از سوی دیگر اساتیدی که اخراج شدند به دلیل حمایت از دانشجویان بوده که این نشان میدهد موجودیت «دانشجو» در چشم مسئولان آنقدر بیارزش است که دربرابر هرگونه اعتراضی شدیداً محکوم میشوند.»
شانزدهم مهرماه بود که علی شریفیزارچی، عضو هیئت علمی دانشکدهی مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف از «منع تدریس» خود خبر داد. پس از ابلاغ این حکم، بنابر گفته برادر این استاد دانشگاه، شریفیزارچی با آریتمی قلبی و ضربان بالا مدتی در بیمارستان بستری شد.
«الف» میگوید جدا از سطح علمی بالای شریفیزارچی آنچه اهمیت دارد نحوه رفتار او با دانشجوهاست: «همیشه به بهانههای مختلف بحث خدمت به کشور را مطرح میکردند. همواره از دانشجویان حمایت کردند و حتی با پیگیریهایی که انجام دادند مشکل ممنوعازورودی بسیاری از دانشجویان رفع شد.» او میگوید گرچه احتمال میداده که شریفیزارچی به دلیل حمایت از دانشجویان در زمان اعتراضات و انتقاداتش از دانشگاه اخراج شود، اما وقتی این اتفاق رخ داده احساس خشم و عصبانیت داشته که همچنان هم این خشم در او وجود دارد: «حامیترین استاد برای دانشجویان را به دلایل واهی اخراج کردند. این اقدام را هم در تابستان انجام دادند تا نتوانیم تجمع اعتراضی برگزار کنیم.» «الف» واکنش دانشجویان نسبت به اخراج شریفیزارچی را واکنش درخور و شایستهای نمیداند: «در پلتفرم کارزار در نامهای از وزیر علوم خواستار بازگشت ایشان شدیم. تا قبل از ترمیم همچنان به بازگشت دکتر شریفیزارچی امیدوار بودیم؛ به همین دلیل تا زمان ترمیم حرکت اعتراضی صورت نگرفت. انتظار داشتم بعد از اینکه قطعی شد که دیگر با ایشان کلاسی ارائه نمیشود، اعتراضی صورت گیرد، ولی این اتفاق رخ نداد. متاسفانه اساتید دیگرمان هم به شدت محافظهکار هستند و حمایتی از شریفیزارچی نکردند. در حقیقت حس میکنم دیگر برای دانشجوها هم این مسئله اهمیتی ندارد. در گفتگوهای روزمره بین خود دانشجویان هم دیگر نامی از دکتر شریفیزارچی به میان نمیآید.»
«دانش» از دانشگاه رخت بست
اخراج زنجیرهای اساتید نشان داد که آنچه برای متولیان دانشگاه، بهعنوان یک نهاد علمی اهمیت دارد، سرسپردگی است، نه دانش و تخصص. مراجع علمی کشور هر روز بیش از روز گذشته از حضور اساتید متخصص و باسواد خالی و بیاعتبار میشود. از این رو بعید نیست که بسیاری از دانشآموزان فعلی و دانشجویان آینده هم قید دانشگاه رفتن را بزنند. رضا امیدی، عضو هیئت علمی گروه توسعه و سیاستگذاری اجتماعی دانشگاه تهران از جمله اساتیدی بود که چند ماه پس از شروع به کار دولت ابراهیم رئیسی از دانشگاه اخراج شد. کوشا گرجیصفت و شیوا علینقیان هم دو استاد دیگری بودند که پس از اعتراضات با آنها قطع همکاری شد. البته علینقیان عضو هیئت علمی نبوده و از سال ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۲ متقاضی جذب هیئتعلمی در دانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران بوده است که در نهایت به او گفته شد که صلاحیت عمومیاش به حدنصاب نرسیده است. گرجیصفت هم وضعیت اخراجش فعلاً قطعی نیست و این ترم چند کلاس در دانشگاه تهران دارد.
«ن» دانشجوی سیاستگذاری اجتماعی دانشگاه تهران است. او درباره آنچه در کلاسهای امیدی تجربه کرده، میگوید: «در کلاسهای امیدی چیزی را به دست میآوردیم که در کتابها پیدا نمیکردیم. در عین حال که همه اطلاعات دقیق و مستند بود چنان با تجربیات خودشان درآمیخته شده بود که میتوانستیم بهترین استفاده و درک را از آن مفهوم داشته باشیم. فضای کلاس و نگاهشان بسیار علمی و سیاستگذارانه بود. آنچه بیان میکردند صرفاً یک اطلاعات خام و ساده نبود بلکه نگاه و نحوه تحلیل درست بود که همین کلاس ایشان را با دیگران متمایز میکرد.»
او میگوید که بهعنوان یک دانشجو برای بازگشت امیدی به دانشگاه از هیچ کاری دریغ نکردند: «از نامه و بیانیه که واکنشهای ابتدایی است گرفته تا صحبتها، شورای عمومی، جلسه با رئیس دانشکده و پیگیری از طرق مختلف، ولی متاسفانه به نتیجه نرسید. آنقدر در اثنای این پیگیریها به نهاد بالادستی ارجاع داده میشدیم که از یک جایی به بعد کاری از دست دانشجو بر نمیآمد و هیچ کنشگری نمیتوانست مانع این اتفاق شوم شود.»
«ن» از آنچه پس از اخراج استادش بر احوالاتش گذشته میگوید: «در بازه ابتدایی که زمزمههای اخراج ایشان شنیده میشد، دچار یک ترس و اضطراب شدیدی شده بودیم و حتی بابت دیگر اساتیدمان هم نگران بودیم. مدام این سوال در ذهنمان تکرار میشد که نفر بعدی کیست؟ اگر فلان استادمان هم اخراج شود، اصلاً چرا باید دانشگاه را ادامه داد؟ مطرح شدن این سوالات برایمان آزاردهنده بود. در آن روزها ناامیدی را تجربه کردم و برای ترم بعد دیگر انگیزهای برای ادامه دادن نداشتم.» این دانشجو میگوید حس ناامیدیاش با گذشت زمان کمتر شد و به همراه دوستانش در فضای دیگری بستری را فراهم کردهاند تا از اندوختههای اساتید اخراجشده بهرهمند شوند. او همچنین در پاسخ به اینکه آیا اخراج امیدی بر تصمیمش برای مهاجرت تاثیری گذاشت، پاسخ داد: «تصمیم مهاجرت و تحصیل در کشور دیگر برایم دور از ذهن نیست؛ جرقهاش با اخراج دکتر امیدی نبود، اما این اتفاق هم مؤثر بود. اینکه این اساتید دیگر در فضای آکادمیک جایی نداشتند گویی این پیام ضمنی را به ما میرساند که افراد شایسته جایی در این فضا ندارند و گویی سیستم آنها را پس میزند. فیلمی هم که از برخورد زننده رئیس دانشکده علوم اجتماعی منتشر شد، گویای نگاهشان به فضای دانشگاه و دانشجوست.» محمدرضا نظرینژاد، استاد دانشگاه گیلان و محسن برهانی، استاد دانشگاه تهران دو حقوقدانی بودند که به دلیل نقدهای حقوقی خود به نحوه برخوردها در لیست سیاه قرار گرفتند.
«ع» در دوره کارشناسی ارشد دانشجوی محسن برهانی و در مقطع دکتری هم دانشجوی محمدرضا نظرینژاد بوده است. او در واکنش به حذف این دو استاد از دانشگاه میگوید: «این دو استاد از معروفترین و شناخته شدهترین اساتید رشته حقوق هستند. دکتر نظرینژاد بدون اغراق در حوزه تخصصی خودشان جزو سه نفر اول کشور بودند و با اینکه درخدمت بیشتر اساتید معروف کشور بودهام، باید بگویم که ایشان از نظر شأن علمی یک سر و گردن از بقیه بالاتر بودند. از این رو اخراج ایشان به بهانه رکود علمی برای ما پذیرفتهشده نیست. دکتر برهانی هم جایگاه علمی بسیار بالا و سبک رفتاری خاصی داشتند.» او ادامه میدهد: «باتوجه به مطالبی که دکتر نظرینژاد در فضای مجازی منتشر میکردند ما این احتمال را میدادیم که با شجاعتی که دارند شاید یکسری مشکلاتی برایشان پیش بیاید، چون همواره منتقد برخی سیاستها بودند. بهعنوان دانشجویان این استاد، در فضای مجازی از ایشان حمایت کردیم و از باقی اساتید خواستیم که پیگیر بازگشت دوباره ایشان باشند.»
پرده دوم؛ اساتید اخراج شده
پشیمان نیستیم
آن سوی دیگر ماجرا اساتیدی هستند که رنج اخراج را بر دوش میکشند. یکی قلبش درد گرفته و کار به بیمارستان کشیده است، دیگری از برخورد تحقیرآمیزی که با او شده هنوز در شوک و ناباوری است، عدهای هنوز کورسوی امیدی به بازگشت دوباره دارند و برخی دیگر هم سعی دارند با وجود جای زخمی که بر تنشان مانده، بایستند و بهصورت موازی فعالیت آکادمیک خود را ادامه دهند. اما کلیدواژه مشترک آنها این است؛ «پشیمان نیستیم.»
آمنه عالی، از اساتید اخراجشده دانشکده روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی است که خبر اخراج او و همکارش حمیده خادمی را با یک تماس تلفنی اعلام کردند. عالی از احساس شوک و ناباوری که داشته به هممیهن میگوید: «با اینکه نزدیک به یکسال تمدید قرارداد من را از ابتدای اعتراضات بلاتکلیف گذاشته بودند، ولی چون اقدام خاصی انجام نداده بودیم گمان میکردیم برای کنترل اساتید و بهعبارتی ترساندنشان است، اما بدون هیچ توضیحی و با یک پیام تلفنی همه گذشته و ارتباطات بین من و دانشکده را زیر پا گذاشتند. باورم نمیشد که به دلیل یکسری اعتراضات دروندانشکدهای و مخالفت با روشهایی که در مقابل دانشجویان پیش گرفته بودند، به اخراج، آن هم با این شیوه غیرمحترمانه برسیم.»
با این حال عالی از راه و روشی که در زمان اعتراضات پیش گرفته بود، پشیمان نیست: «شرایطی که من در دانشکده واکنش نشان دادم آنقدر شرایط خاصی بود که فکر میکنم اگر زمان به عقب برگردد بازهم این کار را تکرار میکنم. حتی باخودم میگویم حالا که نتیجهاش اخراج بود، کاش جدیتر و جسورانهتر وارد عمل میشدم. من در موقعیتهایی در مقابل رئیس دانشگاه، رئیس دانشکده و ماموران حراست ایستادم که حقوق دانشجو را زیر پا گذاشته بودند. وقتی دانشجوها را بدون توجیه و دلیل تعلیق و طرد کردند و اعتراضات آنها را با خشونت پاسخ میدادند، یک متن اعتراضی در مقابل رئیس دانشگاه خواندم که خوشایند ایشان نبود. در مقابل ماموران حراست که به دانشجوها حمله کردند، محترمانه و آرام خواستم که هم خودشان را کنترل کنند و هم باعث فرونشستن خشم دانشجویان شوند. چراکه آنها مسئول امنیت دانشجویان هستند نه اینکه صرفاً برای خوشایند مقامات کاری کنند. دوست دارم به عقب برگردم و با صدای بلندتری مخالفتم را اعلام کنم و اشکالاتشان را گوشزد کنم.»
او عنوان میکند که از دو سه ماه پیش از اخراج، جایگزینش را هم مشخص کرده بودند: «من را از مدیر گروهی برداشتند تا بتوانند استخدام جدید داشته باشند. به سرعت تمام مراحل جذب را انجام و شهریورماه تمام دروس من را به اسم استاد جدید تغییر دادند. صبحاش هم تماس گرفتند و گفتند اخراجی. فرد جایگزین هم رزومه دانشگاهی خوبی ندارد. تحصیلاتشان حوزوی و رشتهای که تحصیل کرده است به دروسی که من ارائه میدادم بیارتباط است.»
این استاد دانشگاه درباره اینکه دوران پس از اخراجش را چگونه میگذراند، میگوید: «رشته من روانشناسی است و به آموزش و مشاوره در حوزه خصوصی علاقهمندم و آن را وظیفه خود میدانم. چراکه تحصیلاتم رایگان بوده است. در دانشگاه به این امید درس خواندم که ما قرار است معلم شویم و در مقابل جامعه پاسخگو باشیم. اکنون اخراج از دانشگاه نمیتواند این مسئولیت را از دوش من بردارد. این مسئولیت را در فضای خصوصی ادامه میدهم و ارتباط با دانشجویان، معلمان و والدین که به علت فعالیتهای دانشگاهی کمرنگ شده بود را از سر میگیرم.»
عالی میگوید که اغلب همکارانش به دلیل ترس و رعبی که ایجاد شده بود نسبت به اخراجش سکوت کردند که به آنها حق میدهد. باقی همکارانش هم که قرارداد محکمتری داشتند، با مسئولان دانشگاه صحبت کردند، ولی پاسخ این بوده که دستور از نهادهای خارج از دانشگاه است. او همچنین درباره واکنش دانشجویان میگوید: «دانشجویان اقدامات گستردهتری انجام دادند؛ بیانیه نوشتند و در کلاسهایی که قرار بود با ما ارائه شود، ولی استاد تغییر کرده بود، شرکت نکردند. ولی آنها را ترساندند و حتی از سمت حراست تهدید به اخراج شدند. از همه خواستم که کوتاه بیایند به این دلیل که من اگر کاری کردهام، برای حمایت از آنان بوده و راضی نیستم دانشجویی به دلیل حمایت از من صدمه ببیند، اما بازهم جسارت دانشجویان ستودنی بود.»
حسن باقرنیا، تنها استاد تعلیقشده دانشگاه حکیم سبزواری است. او عضو هیئت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی بوده که بدون اینکه درخواستی دهد، حکم بازنشستگی پیش از موعد برایش صادر شده است: «این ابلاغ بازنشستگی هم صوری است به دلیل اینکه حدود هشت ماه است حقوقی دریافت نکردهام و نه معلوم است اخراج شدهام یا بازنشستهام. رئیس دانشگاه برای اینکه جلوی اعتراض دانشجوها را بگیرد و القا کند که من بازنشسته شدهام نه اخراج، به این کار دست زده است.»
باقرنیا در پاسخ به اینکه پس از اخراج به چه فعالیتی مشغول شده است؟ به هممیهن میگوید: «وقتی حقوق من به یکباره قطع شد، یک شوک شدید مالی به ما وارد شد. چون رواندرمانگر هستم و از سازمان نظام پزشکی پروانه دارم، توانستم به صورت پارهوقت در مراکز مشاوره و روانشناسی خدمات ارائه دهم. البته فعلاً در توانم نیست که مرکزی راه بیاندازم. باقی اوقاتم را صرف مطالعه و کارهای پژوهشی میکنم.» او درباره واکنش همکاران و دانشجویان به اخراجش میگوید: «دانشجویان پیام میدهند که تابلو اتاقم را برداشتند و از این بابت اظهار ناراحتی میکنند. یا همکارانم پیام میدهند و ابراز نگرانی میکنند. وقتی رئیس دانشگاه دو سه بار در جلسات عمومی عنوانهای دروغینی مانند لیدر اغتشاشات و دروغگو را در مورد من به کار برد، با همراهی وکیلم یک شکایت ثبت کردم و چند تن از همکارانم راه طولانی را از سبزوار تا مشهد، صرفاً برای شهادت دادن طی کردند. همکارانم پنهانی حمایت میکنند، ولی چون فضای رعب و وحشت حاکم است، به صورت علنی نمیتوانند. بعد از جمعه معروف زاهدان هم ۱۲ نفر از اساتید تحصن سکوت کردیم که تمام این ۱۲ نفر ترفیعشان معلق شده و به نوعی گروگانگیری کردهاند. سال گذشته هم صد نفر از اعضای هیئت علمی دانشگاههای کشور در حمایت از من بیانیهای امضا کردند، ولی امسال جو خفقان بسیار شدید است و آنقدر بر زندگی معیشتی آنان فشار میآورند که کسی جرأت حمایت علنی را ندارد.»
باقرنیا هم از راهی که برای حمایت از دانشجویان طی کرده پشیمان نیست: «بالاخره انسان هستم و گاهی ناراحت میشوم، ولی اینکه پشیمان شوم، خیر. من رواندرمانگر خانواده معترضان هستم و وقتی درد آنها را میبینم، حتی اگر اخراج هم شوم در مقابل این افراد کار بزرگی نکردهام.» او همچنین میگوید از سوی کانون بینالمللی دانشگاهیان، سیدنی و نیوزیلند دعوتنامه داشته، اما در نهایت راضی نشده است که کشور را در این وضعیت ترک کند.
محمدرضا نظرینژاد، عضو هیئتعلمی دانشکده حقوق دانشگاه گیلان، بنابر تعبیر دانشگاه به بهانه رکود علمی اخراج شده که این را خلاف واقع میداند: «طی چند اظهارنامه و برابر قانون دسترسی آزاد به اطلاعات، مستندات تاییدنشدن صلاحیت خود را خواستهام که بهرغم آنکه دانشگاه موظف به ارسال است، از آن خودداری و عملاً امکان دفاع از حقوق قانونیام را سلب کرده است. در این راستا مجبور به طرح شکایت شدهام و امیدوارم که برابر قانون به آن رسیدگی شود.» او تابآوری اندک سیستم در برابر انتقاد اصلاحی و سازنده را خطرناک میداند و به هممیهن میگوید: «آنچه در سمت رئیس کانون وکلای دادگستری گیلان و فعال صنفی انجام دادهام همه را مطابق قانون و از حقوق حداقلی هر شهروند میدانم که بیش از هر چیز مبتنی بر نگاه اصلاحی است، اما گویی سیستم ظرفیت پذیرش انتقاد اصلاحی و سازنده را ندارد. این درحالی است که سوابق من روشن است؛ جز موضعگیری یا تحلیلهای مبتنی بر قانون چیزی نگفتهام و از این منظر اخراجم را ناعادلانه میدانم. ظرفیت سیستم به شدت پایین آمده که جدا از تبعات منفی آن، در عرصه عمومی ریا، دورویی و تملق را بیشتر میکند.» این وکیل دادگستری درباره نحوه مواجهه خود با خبر اخراجش، میگوید: «احساس ناراحتی و بیعدالتی شدید دارم به این علت که بهرغم علاقهمندی و تخصص در حوزه حقوق جزا، در سطح استان هیچ کلاسی ندارم. از خود میپرسم که برای این سیستم اهمیتی دارد که شخص زحمت کشیده، درس خوانده و تجربهای اندوخته که این چنین به راحتی او را کنار میگذارند تا بهزعم خود خالصسازی و حامیپروری را به کمال برسانند؟!»
نظرینژاد در پاسخ به اینکه پس از ترک اجباری تدریس مشغول به چه کاری است؟ پاسخ میدهد: «بنده وکیل دادگستری و مشغول به وکالت هستم. از این رو بحرانی که همکاران دیگر به آن دچار شده یا میشوند را فعلاً تجربه نکردهام، اما فراغت از کار آموزشی انگیزهام را برای اتمام چند پروژه پژوهشی بیشتر کرده است.»
او هم مانند آمنه عالی، حسن باقرنیا و احتمالاً بسیاری دیگر از همکارانش که قربانی خالصسازی در دانشگاهها شدهاند، احساس پشیمانی ندارد: «هیچ کار نادرستی نکردهام که اخراجم را درست بدانم و پشیمان باشم. آنچه گفته، نوشته یا درس دادهام را مبتنی بر اصول میدانم. سکوت کردن، انتقاد نکردن و خودسانسوری برای حفظ جایگاه را غیراخلاقی میدانم و باور دارم که گذر از وضع موجود به وضع مطلوب مستلزم حدی از شجاعت و ازخودگذشتگی است.»