فکرشهر: در دنیایی که پیامرسانهای فوری در همه جا وجود دارد، نوشتن نامه میتواند قدیمی به نظر برسد. اما تا همین اواخر، این بهترین راه برای ارسال پیام از راه دور بود، و وقتی صحبت از زندگی شخصیتهای تاریخی میشود، هیچ چیزبا نامهها قابل مقایسه نیست. تقریباً برای هر شخص مشهور، آرشیو مکاتبات یافت میشود.
به گزارش «فکرشهر» از انتخاب، نامهها علاوه بر فاش کردن چیزهایی مانند نظراتی که در انظار عمومی به اشتراک گذارده نمیشود، میتوانند ارتباط شخص را با دیگران نشان دهند؛ و وقتی صحبت از افراد ثروتمند، قدرتمند و مشهور میشود، رفقایهای جالب و دور زیادی پیدا میشوند. از افرادی که تلاش میکنند رهبران جهان را متقاعد کنند تا طرفداران مخفی و دوستان قدرتمند قلمی، در اینجا ده نامهی کمتر شناخته شدهای که چهرههای مشهور برای یکدیگر نوشتند به اختصار میآید.
۱۰. انیشتین و فروید
منطقی به نظر میرسد که فکر کنیم همکاری برخی از باهوشترین و اصیلترین ذهنهای جهان ممکن است راه حلهایی برای برخی از دشوارترین مشکلات جهان مانند جنگ ارائه دهد. این ایده موسسه بین المللی همکاری فکری بود که در سال ۱۹۳۲ از تبادل نامه بین آلبرت انیشتین فیزیکدان و زیگموند فروید روانکاو حمایت کرد.
با عنوان "چرا جنگ؟ " نامه نگاری با اینشتین آغاز شد که به دنبال بینش فروید در مورد روانشناسی انسان بود تا ببیند آیا امیدی به صلح جهانی وجود دارد یا اینکه آیا خشونت در مغز انسان ساخته شده است. این دو در ادامه درباره تاریخ جنگ، نقش آن در سیاست و امیدهای خود به جامعه ملل بحث کردند.
متأسفانه نامههای این دو متفکر برجسته به صلح جهانی منجر نشد. در واقع، این نامه نگاری به تیراژ مورد انتظار دست پیدا نکرد، زیرا در سال ۱۹۳۳ منتشر شد، سالی که هیتلر به قدرت رسید. نازیها به سرعت تلاش کردند تا کار این زوج را که هم یهودی و هم صلح طلب بودند، بی اعتبار کنند.
۹. گاندی و هیتلر
اینشتین و فروید تنها صلحطلبانی نبودند که ذهن خود را برای جلوگیری از یک جنگ جهانی دیگر صرف کردند. چند سال بعد، در سال ۱۹۳۹، مهاتما گاندی قلم را از آن سوی کره زمین روی کاغذ آورد. اما او رویکرد مستقیم تری داشت - برای آدولف هیتلر بنویسد. این آخرین تلاش پس از شکست تلاش قبلی برای متقاعد کردن موسولینی بود. جنگ اجتناب ناپذیر بود و گاندی علیرغم مبارزه با حکومت استعماری، هیچ آرزو نداشت که اروپا را به ویرانه تبدیل کند و یا هند را به قیمت نابودی انگلستان آزاد کند؛ بنابراین او احساس کرد که وظیفه اخلاقی دارد که تلاش کند و به جلوگیری از درگیری کمک کند. او برای هیتلر "موفقیت قابل توجهی" را که بدون توسل به جنگ به دست آورده است برجسته میکند و از او میپرسد که آیا هیچ شیئی ارزش نزول بشریت به وحشی گری را دارد؟ متاسفانه دولت استعمار او را از ارسال نامه منع کرد. با این حال، لحن عذرخواهانه آن نشان میدهد که او میدانست محتملترین پاسخ هیتلر چه خواهد بود. او در پایان سال ۱۹۴۰ دوباره تلاش کرد، اما با همان نتیجه.
۸. هنری فورد و گاندی
موضع صلح طلبانه گاندی و موفقیت کمپین نافرمانی مدنی او از دور مورد تحسین یک شخص بعید قرار گرفت - یکی از ثروتمندترین مردان جهان که همچنین هواپیماهای بمب افکن را برای استفاده در جنگ جهانی دوم میساخت. اما هنری فورد برای کمک به جنگ تسلیم فشار دولت شده بود. نظر شخصی او این بود که ایالات متحده باید بی طرف بماند. او همچنین طرفدار امپریالیسم نبود، ولی به خاطر خودروهایش که در بزرگترین شهرهای هند به فروش میرسید، این کشور را نیز زیر نظر داشت. فورد به قدری تحت تأثیر گاندی قرار گرفت که در سال ۱۹۴۱ به او نامه نوشت و او را به عنوان "یکی از بزرگترین مردانی که جهان تاکنون شناخته است" توصیف کرد..
جالب اینجاست که هنری فورد چند سال قبل نامهای از طرف یکی از تحسین کنندگان معروف خود دریافت کرده بود. با این حال که احتمالاً این نامه یک فریب بوده است، ولی مطمئناً از طرف یک صلحطلب نبوده. نامهای که او در سال ۱۹۳۴ دریافت کرد، توسط گانگستر و سارق بانک، جان دیلینگر، امضا شد ه بودو در آن اتومبیلهای "عالی" فورد، که جنایتکاران به طور گستردهای از آنها استفاده میکرد، ستایش میشد.
۷. چرچیل و اچ جی ولز
آنقدر در مورد وینستون چرچیل نوشته شده است که باورش سخت است که تا سال ۲۰۰۶ مخفی ماند. اما او در واقع از طرفداران داستانهای علمی تخیلی بود. به ویژه، او از آثار اچجی ولز، نویسندهی کتاب جنگ دنیاها، ماشین زمان، وبسیاری از داستانهای دیگر، لذت میبرد. او از عباراتی از ولز در برخی از معروفترین سخنرانیهای خود استفاده کرد و در سال ۱۹۳۱ اظهار داشت که میتواند در مورد آثار این نویسنده محبوب «امتحان دهد». ولز حتی ممکن است بر سیاست چرچیل تأثیر گذاشته باشد، اگرچه این تأثیر عمدتاً از آثار غیرداستانی او مانند " انتظارات"، یک کتاب پیشگویی، ناشی میشود.
اما چرچیل از داستانهای ولز نیز لذت میبرد – او یکی دیگر از کتابهای او را به خاطر اینکه بسیار برانگیزاننده و کوتاه بوده، نقد میکند. پس از انتشار "انتظارات"در سال ۱۹۰۱، ناشران ولز نسخهای را برای چرچیل فرستادند و او نامهای را پس فرستاد و گفت که همه چیزهایی را که ولز مینویسد خوانده است. سال بعد، آنها شخصاً ملاقات کردند و به یکدیگر نامه نوشتند تا اینکه ولز در سال ۱۹۴۶ درگذشت.
۶. آبراهام لینکلن و کارل مارکس
ممکن است انتظار داشته باشیم که سیاستمداران به جای نویسندگان داستانهای علمی تخیلی، اوقات فراغت خود را صرف مطالعه و گفتگو با متفکران و اقتصاددانان کنند. این مورد در مورد آبراهام لینکلن صادق بود، برخی از متفکرانی که او با آنها در تماس بود شگفتانگیز بودند. لینکلن سوسیالیست یا کمونیست نبود، اما آثار کارل مارکس را میخواند و حتی با او مکاتبه میکرد. این دو در واقع تنها با ۹ سال اختلاف به دنیا آمدند و دوستی مشترک به نام چارلز دانا داشتند.
به عنوان سردبیر نیویورک تریبیونز، دانا، مارکس را به عنوان خبرنگار حوزهی بریتانیای این روزنامه استخدام کرد. دانا بعداً در طول جنگ داخلی ایالات متحده مشاور لینکلن شد. مارکس در سال ۱۸۶۵ به لینکلن نامه نوشت تا انتخاب مجدد و مبارزه برای پایان دادن به برده داری را به او تبریک بگوید. لینکلن از طریق سفیر ایالات متحده در بریتانیا پاسخ داد و اظهار داشت که مارکس و پیروانش را "دوست" میداند. این مبادله در روزنامههای دو طرف اقیانوس اطلس چاپ شد و مارکس از این که بورژوازی به او توجه کرده خوشحال بود.
۵. مری تاد لینکلن و ملکه ویکتوریا
پس از ترور آبراهام لینکلن، مرکز توجه بیوه سوگوار او، مری تاد لینکلن بود. مردم میخواستند ببینند که آیا او میتواند خودش را جمع و جور کند و در این شرایط مانند یک خانم با وقار رفتار کندیا نه. طبق استانداردهای قرن نوزدهم، این به معنای عدم نمایش احساسات در ملاء عام بود. مری که اکنون اعتقاد بر این است که از سلامت ضعیف روانی رنج میبرد و احتمالاً دوقطبی بود، نتوانست. اخباری از کاخ سفید به بیرون درز کرد که او مرتباً در حال زاری، فریاد زدن، و در آشفتگی عاطفی است. از نظرهموطنان، اقدامات او توجه طلبانه تلقی میشد، اما همه آنقدر بی رحم نبودند.
در آوریل ۱۸۶۵، او یک نامه تسلیت گرم و دست نویس از یک بیوه هم درد در آن سوی اقیانوس یعنی خود ملکه ویکتوریا، دریافت کرد. پادشاه بریتانیا که در نامه خود را به دلیل از دست دادن همسرش در سال ۱۸۶۱ "کاملاً داغان " توصیف کرد، هرگز بانوی اول را ندیده بود. با این حال، او توضیح داد که چگونه احساس میکند نمیتواند سکوت کند، در حالی که خانم لینکلن با چنین فاجعهای روبرو شده است. این نامه با نگرش بی احساس بودن که معمولاً نام ملکه ویکتوریا به آن شناخته میشود، در تضاد است.
۴. کاترین کبیر و ولتر
امپراطور دیگری که با افرادی دور از کشور و حلقه اجتماعی خود مکاتبه میکرد کاترین کبیر روسیه بود که سالها دوست قلمی ولتر فیلسوف و نویسنده تأثیرگذار فرانسوی بود. این دو تمام رابطه خود را از طریق نامه انجام دادند، وهرگز حضوری ملاقات نکردند. هنگامی که کاترین پس از مرگ همسرش پیتر سوم ملکه شد، هنر را ترویج کرد و گفته میشود که خود را چیزی شبیه یک فیلسوف میدانست.
این امر او را تشویق کرد تا به دنبال افکار بزرگ زمان خود بگردد و برخی مانند ولتر که قبلاً او را تحسین میکردند، بیشتر مایل به ارتباط بودند. علیرغم سبک حکومت اقتدارگرایانه کاترین، ولتر در مقایسه با سلطنت فرانسه به او نگاه مثبتی داشت. در واقع آنقدر او را تحسین میکرد که حتی یک پرتره از او در اتاق خوابش داشت.
این دو ۲۶ نامه رد و بدل کردند که به جای دیپلماتیک، "صمیمی" توصیف شده است. محتویات نامهها تنها در سال ۲۰۰۶ مشخص شد، زمانی که یک دلال هنری روس آنها را از یک مجموعه خصوصی در پاریس به قیمت ۵۸۳۲۰۰ یورو خریداری کرد.
۳. الویس و ریچارد نیکسون
سطح مشخصی از شهرت و نفوذ لازم است تا یک نامه شتاب زده روی یک کاغذ یادداشت خطوط هوایی برای ملاقات کسی با رئیس جمهور آمریکا کافی باشد. اما در سال ۱۹۷۰، الویس پریسلی به آن سطح رسیده بود. پس از پرواز به واشنگتن دی سی در دسامبر همان سال، پادشاه راک اند رول نامه خود را به کاخ سفید رساند و تنها چند ساعت بعد خود را در اتاقی با رئیس جمهور ریچارد نیکسون دید.
هدف الویس بدست آوردن نشانی از اداره مواد مخدربود تا به مجموعه نشانهای پلیس خود اضافه کند. برای به دست آوردن این، او نیاز به اعتبارنامه مامور فدرال داشت، بنابراین در نامه خود از مردی که بیشترین قدرت را داشت درخواست کرد تا اعتبار نامه را به او اعطا کند.
الویس به نیکسون درباره عشقش به کشورش نوشت، اینکه چگونه میتوانست با گروههای ضد دولت ارتباط برقرار کند، زیرا آنها او را دشمن نمیدانستند، و اینکه چگونه سوء مصرف مواد مخدر و تکنیکهای شستشوی مغزی کمونیستی را مطالعه کرده بود. هنگامی که آنها ملاقات کردند، الویس یک تپانچه به عنوان هدیه به نیکسون داد و در مقابل، نیکسون نشان را به او داد.
۲. جی ادگار هوور و مارتین لوتر کینگ جونیور.
هر کسی که از تغییرات اجتماعی حمایت میکند میتواند انتظار داشته باشد که با چالشها و تاکتیکهای پنهانی روبرو شود، و رهبر حقوق مدنی مارتین لوتر کینگ جونیور نیز از این قاعده مستثنی نبود. یکی از چالشهایی که او با آن مواجه شد به شکل یک نامه بود. اگرچه ناشناس بود، اما معلوم بود که از اف بی آی آمده است. در آن زمان، این اداره تحت فرماندهی جی ادگار هوور بود که اف بیآی کنترل لوتر کینگ، از جمله شنود خانه و دفتر او را داشت.
پس از ضبط مدارک روی نوار روابط خارج از ازدواج او، آنها نوار را همراه با نامهای ناشناس برای کینگ فرستادند که او را به عنوان "شیطان"، "یک کلاهبرداری عظیم" محکوم کرده بود و او را به "رفتار غیراخلاقی پایینتر از رفتار یک حیوان" متهم کرده بود. لحن و زبان نامه فراتر از تلاش برای بدنام کردن یا شرمسار کردن کینگ بود. کمیته منتخب سنا بعداً آن را به عنوان تلاشی برای وادار کردن کینگ به خودکشی تفسیر کرد.
کینگ عقب نکشید و از شانس او، افبیآی جو رسانهای آن زمان را اشتباه ارزیابی کرده بود. مطبوعات خواهان هیچ ارتباطی با این نامه نبودند و محتوای آن تا یک دهه بعد علنی نشد.
۱. الکساندر گراهام بل و هلن کلر
در حالی که مشهورترین اختراع او مبتنی بر صدا بود، الکساندر گراهام بل به شدت نسبت به ناشنوایان حس همدردی داشت. در واقع، وقتی مسنتر شد، فکر میکرد که کارش با ناشنوایان بیشتر از شهرتش به عنوان مخترع تلفن، او را خوشحال میکند. در حالی که برخی از روشهای او مورد انتقاد قرار گرفته است، دوستی و حمایت او از نویسنده ناشنوا و نابینا، هلن کلر، گواه این است که او چقدر به ناشنوایان اهمیت میداد.
بل اولین بار در سال ۱۸۸۶ زمانی که کلر هنوز کودک بود با او ملاقات کرد و در طول زندگی از او حمایت کرد. او یک مهمان دائمی در خانواده بل بود، و او اغلب برای هلن پول میفرستاد و همچنین یک صندوق امانی ایجاد کرد که هزینه تحصیل کلر را در کالج معتبر رادکلیف پرداخت میکرد. در حدود سال ۱۹۰۰، بل یاد گرفت که چگونه از ماشین تحریر بریل استفاده کند تا بتواند برای کلر نامه بنویسد. این کلر را تحت تأثیر قرار داد، او به اولین تلاش بل برای نوشتن نامه بریل پاسخ داد که هیچ اشتباه املایی پیدا نکرده است و حس میکند انگار بل دست او را در دستش گرفته است.