فکرشهر: عصر ایران نوشت: از ساعات نخست اعلام نتایج انتحابات که مشخص شد سعید جلیلی بازنده انتخابات است، طرفداران او و هواداران محمدباقر قالیباف - بازنده دور اول - در فضای مجازی به جان هم افتاده اند و هر کدام، دیگری را مقصر این شکست میدانند.
اما کدام یک راست میگویند؟ پاسخ به این سوال از دو منظر کلان و خرد، قابل بررسی است.
از نگاه کلان، مقصر این باخت، کل جریان اصولگرایی است جریانی که نه در مجلس عملکردی داشت که مورد وفاق ملی باشد و نه دولتش توانست مردم را چنان راضی کند که دور او گرد آیند و پیروزی اش را تضمین کنند.
اما شاید مهمتر از ضعف کارنامه در دولت و مجلس، قوت کارکردی این جریان در کارشکنی علیه دولتهای مستقر غیرهمسو هست که از دیدگان ملت دور نمانده است. مردم ایران فراموش نکرده اند چه کسانی در داخل کشور، همسو با نتانیاهو و ترامپ، برجام را که ضامن رابطه متعارف ایران با جهان بود، در دولن قبل زمین زدند و حافظه میانسالان و کهنسالان ایرانی هم یاری میکند که به یاد آورند "هر ۹ روز یک بحران" در دولت سید محمد خاتمی را که اینک، همه معترف اند موفقترین دولت جمهوری اسلامی در همه زمینهها و مشخصاً در عرصه اقتصادی بوده است.
در همین انتحابات اخیر نیز، کلیت جریان اصولگرا با همان نقطه قوت تخریبی خود وارد کارزار شد و دولت قبل همین نظام را چنان سیاه جلوه داد که در آرشیو رسانههای ضدنظام نیز نمیتوان مشابهی برای این حجم از تخریب یک دولت جمهوری اسلامی یافت.
جریان اصولگرا، همچنین با خود حق پنداری، مفاهیمی را که تعلق عمومی به یک ملت دارد، به نفع خود مصادره کرده و از آنها به مثابه ابزار سیاسی استفاده میکند و این نیز، از نگاه تیز بین ملت، دور نمانده و نمره منفی بزرگی برای آنها به ثبت رسانده است.
به عنوان مثال آنها دین را ملک طلق خود میدانند و اگر رقیب سیاسی شان آیهای از قرآن یا روایتی از نهج البلاغه بخواند بر میآشوبند، یا خود را انقلابی و جبهه انقلاب میخوانند و بدین ترتیب، بقیه را از دایره انقلاب بیرون میرانند، یا استفاده از مسجد و حوزههای علمیه و روحانیت را برای تبلیغ سیاسی خود روا میدانند و مداحان نیز مادام که اشعار مورد پسندشان را بخوانند، در حریم قدسی امام حسین (ع) هستند، یا شهیدان فقط برای آنها هستند و حتی میتوانند در جانمایی مزار شهدای گمنام هم بر اساس خواست سیاسی خود عمل کنند و مواردی از این دست.
این نگاه "انحصاری" و "ابزاری" به مفاهیم ملی و مذهبی، آنها را به تافته جدا بافتهای تبدیل کرده که یک سو، آنان به عنوان "خودی" و در سوی دیگر، بقیه مردم از اصلاح طلبان و اعتدالیون و مخالفان هر سه طیف و بی تفاوتها و براندازها در سوی دیگر، مجموعاً "غیر خودی" هستند. این غیر خودی بودن هم البته فقط یک برچسب نیست و از توزیع مسوولیتهای سیاسی تا تعیین هیات علمی دانشگاه ها، ملاک عمل قرار میگیرد.
مادام که جریان اصولگرا درگیر خودحق پنداری است، باید به شکست عادت کند و اگر هم بخواهد در رقابتی رأی بیاورد، ناگزیر است از آویختن به امکانات عمومی و استفاده ابزاری از مفاهیم پیش گفته و تخریب رقیب با ولو با تانک، چنانچه افتد و دانی!
این خود حق پنداری، همان آفتی بود که در ۱۳۸۴ بر دامن اصلاح طلبان مغرور افتاده بود و تصور میکردند بیش از بقیه میفهمند و ناگهان "تازه از راه رسیدهای به نام محمود احمدی نژاد"، بر چهره شان چنان سیلی واقعیت را نواخت که ردش هنوز باقی است.
اما از منظر خُرد و صرفاً ناظر به این انتخابات و بر اساس اعداد و ارقام و واقعیت ها، باید گفت که مسوولیت شکست اصولگرایان، در چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، با شخص "سعید جلیلی" است.
درست است که در نظرسنجیهای قبل از دور اول، جلیلی بالاتر از قالیباف بود و در انتخابات نیز رای بیشتری از او به دست آورد، ولی بخش عمدهای از افت جایگاه قالیباف در میان اصولگرایان، ناشی از تخریبهایی است که -به حق یا ناحق- جریان جلیلی در سالهای اخیر متوجه او کرده است.
اما فارغ از این دعوای چند ساله جریان پایداری با قالیباف، به ۲ دلیل، انصراف جلیلی و باقی ماندن قالیباف، میتوانست به نفع اصولگرایان باشد:
۱ - جلیلی به شدت دافعه دارد و بدنه جامعه از افکار و رویکردهای فکری و سیاسی او میترسد. همین موضوع، دو قطبی شدن انتخابات را رقم زد و بخش مهمی از قشر حاکستری که اساساً تمایلی به شرکت در انتخابات نداشت، وارد عمل شد و از بیم جلیلی به پزشکیان رأی داد.
اگر طرف پزشکیان، قالیباف بود، دو قطبی انتخاباتی شکل نمیگرفت و فضا در مشارکت اندک به نفع اصولگرایان بود.
۲ - بخش مهمی از بدنه اصولگرایی و قسمتی از آرای خاکستری، برغم نقدهایشان بر قالیباف، در مجموع او را فردی دارای قدرت مدیریت اجرایی میدانستند که دارای کارنامهای قابل ارزیابی است، اما از سعید جلیلی، تصویری از یک "سخنران ایدئولوژیک" در ذهن داشتند که جز "مجموعهای از مذاکرات شکست خورده منتهی به تحریم ایران" در چنته ندارد.
در واقع بسیاری از کسانی که از ترس جلیلی به پزشکیان رأی دادند، متمایل به قالیباف بودند. در صورتی که رقابت پزشکیان - قالیباف صورت میگرفت، بخشی از آرای کنونی پزشکیان به صندوق قالیباف ریخته میشد، کما این که در دور دوم انتخابات، بسیاری از رأی دهندگان قالیباف، نام پزشکیان را روی برگههای خود نوشتند. در واقع، قالیباف این قابلیت را داشت که به سبد آراء پزشکیان حمله کند، ولی جلیلی سهمی از این سبد نداشت.
بنابراین، اگر قبل از دور اول، جلیلی کنار میکشید، تقریباً همه آرای او به علاوه بخشی از آرای پزشکیان به سبد قالیباف ریخته میشد. از سوی دیگر، با دو قطبی نشدن انتخابات، بخشی از آرای خاکستری هرگز به نفع پزشکیان فعال نمیشد. در چنان شرایطی قالیباف، میتوانست حتی شانس اول انتخابات باشد، ولی جلیلی ماند و دو قطبی اولیه در دور اول و دو قطبی نهایی در دوم دوم شکل گرفت و هم خود باخت و هم باعث باخت قالیباف شد تا مسعود پزشکیان راهی پاستور شود.