سه‌شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر: مگر کسی اسلحه روی شقیقه تان گذاشته که حتما سردیس شبه پیرمرادی بسازید و نصب کنید و بدتر اینکه با هیاهو و تبلیغ مراسم افتتاحیه بگیرید و آن را رسانه‌ای کنید؟ انجام ندادن بعضی کار‌ها خیلی بهتر از بد انجام دادن آن است....
کد خبر: ۲۰۰۸۹۲۶
سه‌شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۴۵
فکرشهر

هفته قبل به همت دهیاری و شورای دهستان «زیارت»، مجسمه یا آن طور که این روز‌ها می‌گویند «سردیس علی پیرمرادی»، خبرنگار فقید دشتستانی در زادگاهش رونمایی و نصب شد که البته کار بسیار پسندیده‌ای بود و کاش مسوولین ما در برازجان هم به جای این همه کلنگ و تیشه بی غاری که برای افتتاح پروژه‌های نیمه تمام پفکی بر زمین می‌کوبند، چند تا از این کار‌های عامه پسند مردمی جادیار هم رونمایی می‌کردند؛ اما متاسفانه این‌ها این کاره نیستند و گفتن ما و کار زروکی آن‌ها هیچ فایده‌ای ندارد و به قول قدیمی ها: «خوشا چاهی که آب از خُش درآیه».

بگذریم...

دست دهیاری و اعضای شورای «زیارت» درد نکند، اما به قول «سیحون»، شاعر یزدی، هر چند مرا حقوق مادر (شما بخوانید حقوق شورا) دین است/، اما چه کنم که مطلبی در بین است...

مطلب این است که بنده وقتی این سردیس را دیدم، هرچه با خود فکر کردم این آدم کیست و او را کجا دیده ام، «پیرمرادی» را به جا نیاوردم. این سردیس به هرکسی شبیه بود جز «علی پیرمرادی»! بعد با خودم گفتم ما که پیرمرادی را می‌شناختیم و او را از نزدیک دیده بودیم، در شناخت سردیسش دو به شک شدیم، وای به حال آدم‌هایی که او را ندیده اند یا قرار است مثلا بیست سال دیگر از روی سردیس او را ببینند و بشناسند و مجسم کنند. امیدوارم به کسی برنخورد، اما این سردیس بیشتر شبیه بچه «شِرِک» بود تا روزنامه نگاری فرهیخته و خوش سیما به نام علی پیرمرادی. انگار کسی عمدا پمپ گذاشته لُپ های علی خدابیامرز را باد کرده باشد. باور کنید کاریکاتور را هم این قدر بی ریخت و نامتناسب و اغراق آمیز نمی‌کشند. خلاصه این که سردیس علی بود، اما انگار خودِ علی نبود.

من نمی‌دانم چرا مسوولین ما کار‌های خوب را یا اصلا انجام نمی‌دهند یا خیلی بد انجام می‌دهند! بنده نه خری در قافله سردیس دارم نه باری در آسیاب زیارت، اما به عنوان یک دشتستانی که پیرمرادی برایش نماد قدمت و مداومت در عرصه خبرنگاری است و به عبارتی شناسنامه ژورنالیستی شهرم محسوب می‌شود، حیفم می‌آید، اصلا زورم می‌آید این چنین ساده و بی مبالات با او برخورد شود. من با تعدادی از زیارتی‌های عزیز که اتفاقا آدم‌های فهمیده و باذوقی هم هستند، دوستی دارم؛ آن‌ها هم نفس کار را مفید می‌دانند، اما از بی ذوقی و سَنبل کاری‌های شورای زیارت در ساخت این سردیس ناراضی بودند.

شنیدم این سردیس را دو مجسمه ساز تازه کار و آماتور برای دستگرمی و یادگیری و احتمالا با دریافت هزینه‌ای اندک ساخته اند. به خاطر دارم قبلا تعمیرکاران، انجین ماشین‌های اسقاط و زهوار درفته درپیت را می‌دادند شاگردهایشان باز کنند تا هم دستشتان راه بیفتند و هم اگر گافی کردند، ضرر و زیان چندانی به بار نیاید. آیا واقعا مظلوم‌تر و دم دست‌تر از «علی پیرمرادی» پیدا نکردید که مبتدیان مجسمه سازی با سرِ و کله او کارآموزی کند و دستشان راه بیفتند؟

پرسیدند از پلو که چرا روغنت کمه؟ آهی کشید و گفت: درِ دبه محکمه. اگر درِ دبه محکم است و محذورات مالی دارید و نمی‌توانید کاری را تمام و کمال انجام دهید، خب نکنید آقا... نکنید... مگر کسی اسلحه روی شقیقه تان گذاشته که حتما سردیس شبه پیرمرادی بسازید و نصب کنید و بدتر اینکه با هیاهو و تبلیغ مراسم افتتاحیه بگیرید و آن را رسانه‌ای کنید؟ انجام ندادن بعضی کار‌ها خیلی بهتر از بد انجام دادن آن است. به قول سنایی: «کار ناکردن به از ناپخته کار/ بچه ناوردن به از شش ماهه افکندن جنین»؛ و کلام آخر این که به نظرم هم اهالی با فرهنگ زیارت سزاوار بهترین از این بودند و هم حق علی پیرمرادی این نبود که سر و کله اش اینطور کج و کوله و قناس سردیس شود.

من می‌دانم نیت اعضای شورا و دهیاری زیارت خیر بوده، اما همیشه نیت خیر، نتیجه خوب و مطلوب نمی‌دهد؛ اندکی ذوق و کمی سرکیسه را شل کردن هم می‌طلبد.

کاش شورای زیارت همتی کند و این سردیس را هر چه زودتر بردارد و به جایش خیابانی، کوچه ای، ستونی یا کتابخانه‌ای به نام پیرمرادی نامگذاری کنند تا نام و یاد این خبرنگار تا ابد مظلوم دشتستانی گرامی داشته شود. آن از زندگی اش، این هم پس از مرگش.

روح پیرمرادی شاد، انگار مظلومیت و بدشانسی بعد از مرگ هم دست بردارش نیست. اگر زنده بود و این مجسمه را می‌دید حتما می‌گفت: «آب دریا‌ها ز بختم خشک گردد، چون کویر/ گر که صد تا نان خَرم هر صد عدد باشد خمیر/ گر کلنگی آید از سوی سماوات خدا/ می‌خورد بر فرق من، فرق سرم گردد دوتا».

منبع: فکرشهر
نظرات بینندگان
ناشناس
|
Germany
|
چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۵
از صورت که بگذریم حالا بگوییم سخت بوده مو که راحت است. پبرمرادی موهایش را به سمت چپ شانه می کرده اما مجسمه سازان گرامی آن را به راست حواله کرده اند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۶
احسنت عالی بود
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر