فکرشهر: با وجودی که 24 سال از بهترین سالهای عمرش را به رژیم پهلوی خدمت کرد و تا مقام سرلشگری ارتقاء یافت اما مشابهت نامش به پیامبر مکرم اسلام و شباهت نام فامیلش به نام خانوادگی یار و دوستدارِ یمنی پیامبر اسلام باعث شد به زندگی اش رنگ و بوی اویس قرنی دهد و با پشت پا زدن به مقامات نظامی و دنیوی، هستی اش را فدای ایران و اسلام کند.
به گزارش فکرشهر از ایسنا، امروز سوم اردیبهشت ماه، چهل و دومین سالگرد شهادت سرلشگر محمدولی قرنی اولین مقام ترور شده در نظام جمهوری اسلامی به دست گروهک های تروریستی و ضدانقلاب است.
قرنی اولین فرمانده نظامی و نخستین رییس ستاد مشترک ارتش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است که پس از شهادت با یک درجه افتخاری به درجه سپهبدی نائل آمد. ایشان 71 روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با شلیک دو گلوله به سینه و پا در منزلش در خیابان پهلوی (ولی عصر) به شهادت رسید.
قرنی که بود؟
محمد ولیالله فرزند میرزا آقاخان اول فروردین ۱۲۹۲ در تهران به دنیا آمد. پدرش که از مدیران اداره مخابرات تهران بود در سال 1302 وفات کرد. او تحصیلات ابتدایی را در دبستان گلبهار اصفهان به اتمام رساند و با یک سال تاخیر تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز و در دبیرستان نظام تهران به پایان رساند. در 17 سالگی به دانشکده افسری مدرسه صاحب منصبی رفت و در سال 1311 در سن 19 سالگی با درجه ستوان دومی در رشته توپخانه فارغالتحصیل شد. او دوره ستاد دانشگاه جنگ و دوره سه ماهه این دانشگاه را هم طی کرد.
وی در خصوص نام فامیلش و مشابهتش با اویس قرنی از یاران و دوستداران پیامبر اسلام در صدر اسلام گفت: 16 ساله بودم که نسبت به نام خانوادگی ام حساس شدم. به فکر افتادم بررسی کنم تا ریشه و وجه تسمیه آن را بدانم، حاصل بررسی ام این شد که نام فامیل من منتسب است به یکی از دوستداران و اصحاب گرانقدر پیامبر اکرم(ص) بهنام اویس قرنی. مشیت الهی را اینگونه رقمخورده دیدم که هویت من با واسطههایی به انسانی خداجو مرتبط باشد، در قبال این ارتباط مقدس احساس مسؤولیت کردم و با خود گفتم من موظفم در پاسخ به این لطف خداوندی بهگونهای عمل کنم که زندگی من شباهت و رنگ و رایحهای شبیه به زندگی آن بنده خاص خداوند داشته باشد.
ستوان قرنی با نشان دادن لیاقتها و شایستگی هایش در فاصله سنی 19 تا 37 سالگی موفق به طی کردن سلسله مراتب نظامی و دریافت پستهای سازمانی مختلف در ارتش شد. او در سال 1329 با درجه سرهنگ تمامی فرمانده نظامی تیپ رشت شد و یک سال بعد به درجه سرتیپی نائل آمد .سرتیپ قرنی از عوامل موثر در کودتای 28 مرداد 1332 بود به همین دلیل به فاصله کوتاهی از کودتا با درجه سرتیپی به ریاست رکن دوم ستاد ارتش شاهنشاهی ارتقاء یافت و چهار سال بعد در مهر سال 1336 به درجه سرلشگری رسید.
پنج ماه بعد در اسفند 1336 به اتهام کودتا علیه محمدرضا پهلوی بازداشت و در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد. سرلشگر قرنی در دی 1339 مورد عفو ملوکانه قرار گرفت و از زندان آزاد شد اما با اخراج از ارتش اجازه نیافت به محل کارش برگردد.
او در آن دوره قصد داشت با حمایت آمریکایی ها علیه محمدرضا شاه کودتا کند. در مورد چگونگی لو رفتن ماجرای کودتا منابع مختلف روایتهای متفاوتی کرده اند اما حسین فردوست قائم مقام ساواک در کتاب خاطراتش در تشریح کودتای مذکور نوشت: سرویس اطلاعاتی بریتانیا پرده از روی ماجرای کودتای سرلشگر قرنی برداشت و بازجویی از دستگیرشدگان روشن ساخت که واشنگتن، علی امینی نخست وزیر محمدرضا شاه و وزیر دربار پهلوی را مهرهای همطراز شاه میدانست و جایگاه امینی در طرح این کودتا مشخص شد.
قرنی پس از آزادی از زندان به شدت تحت نظر ماموران امنیتی ساواک قرار گرفت. رو دست خوردن از آمریکایی ها در ماجرای کودتا موجب دوری سرلشگر از تحریک کنندگان آمریکایی اش شد. همین مسئله موجب شد به رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی مخصوصا آیت الله سیدمحمود طالقانی و آیت الله سیدهادی میلانی نزدیک شود. تحت نظر بودن قرنی و ارتباط با روحانیون مذهبی باعث شد بار دیگر در بهمن 1342 دستگیر و به 9 ماه زندانی در زندان قزل حصار و زندان قصر محکوم شود. او زمستان 1343 از زندان آزاد شد.
با آزادی از زندان بار دیگر تحت نظر ماموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور-ساواک قرار گرفت و این بار از کشور ممنوع الخروج شد.
این وضعیت تا مدتی ادامه یافت تا سرلشگر قرنی ادله محکمی برای اعاده حیثیت به دستگاه حاکمه ارائه کرد و مقامات عالی نظامی رژیم تصمیم به بازگرداندن ایشان به خدمت گرفتند اما این تصمیم از زیر نظر داشتن شدید وی توسط ساواک کم نکرد.
طومار مقامات قرنی
سرلشگر قرنی در طول 24 سال خدمت در ارتش در مقامهایی چون فرماندهی گردان دو هنگ چهار توپخانه، فرماندهی گردان 105، ریاست رکن دوم ستاد مرکز تعلیماتی آمادگاه، فرماندهی پارک توپخانه لشکر دو، ریاست رکن سوم لشکر دو مرکز، ریاست ستاد لشکر دو، معاونت اداره دوم سررشتهداری ارتش، فرماندهی تیپ مستقل رشت، ریاست رکن دوم (اطلاعات) و معاونت ستاد ارتش عهده دار مسوولیت های متعددی شد. ایشان همچنین آجودان مخصوص محمدرضا پهلوی و دارای نشانهای نظامی لیاقت، همایون، دانش و افتخار بود.
قرنیِ انقلاب
از اواخر سال ۱۳۵۶ که نشانه های پیروزی انقلاب اسلامی بیش از پیش ظهور کرد، رابطه سرلشگر با نهضت آزادی و آیت الله سیدمحمود طالقانی بیش از گذشته محکم تر شد. این رابطه باعث شد پس از پیروزی انقلاب به عضویت شورای انقلاب درآید و شاخه نظامی شورای انقلاب را با حضور امیران و افسران عالی رتبه تواب رژیم پهلوی از جمله سرلشکر ناصر فربد، سرهنگ نصرالله توکلی، سرهنگ عزت الله ممتاز و سرتیپ حمید ایران نژاد تشکیل دهد.
با آغاز به کار دولت موقت، بنا به پیشنهاد شاخه نظامی شورای انقلاب، سرلشکر قرنی یک روز بعد از پیروزی انقلاب از 23 بهمن 1357 تا هفتم فروردین 1358 با حکم امام خمینی (ره) در عالی ترین مقام ارتش قرار گرفت و افتخار اولین رییس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران را کسب کرد.
او در این سمت ناآرامیهای گنبد کاووس و گرگان در شمال شرق و هرج و مرج ضدانقلاب در غرب کشور به ویژه در استان کردستان را مهار کرد. سرلشگر قرنی در این قضایا با تصمیمگیری به موقع توانست جلوی پیشروی ضد انقلاب را بگیرد. در همین دوران گروههای چپ مانند حزب توده، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و چریک های فدایی خلق در قالب جبهه دموکراتیک ملی ایران به بهانه طاغوتی بودن ارتش شدت در پی انحلال این نیروی نظامی رژیم بودند.
سرلشکر قرنی در واکنش به این تندروی ها در مصاحبهای با رسانه ها گفت: اگر ارتش ملی را به هر وسیله تضعیف کنند، استقلال ملی و تمامیت ارضی کشور به خطر میافتد. بنده در ارتش شکلی به وجود میآورم که دشمنان کشور نتوانند کوچکترین لطمهای به ایران وارد کنند. ارتش بر مبنای ایدئولوژی اسلامی و عدل، باید به تدریج و با مرور زمان صورت بگیرد. ارتش ایران سابقه ۲۵ ساله دارد که شاهد تخلفات افراد گوناگون بوده است و به همین منظور پاکسازیهایی صورت گرفته است و این روند برای اصلاح و سالم ماندن ارتش همچنان ادامه خواهد داشت.
در جریان وقایع کردستان و سرکوب شورشیانی که قصد حمله به پادگان سنندج داشتند با دولت موقت اختلاف نظر پیدا کرد و در برابر پیام صدر حاج سید جوادی وزیر کشور دولت موقت مبنی بر جلوگیری از پرواز هواپیمای جنگی بر فراز شهر سنندج که محل مذاکرات هیات اعزامی دولت و نمایندگان مردم کردستان بود، مقاومت کرد و پاسخ داد: تا زمانی که از طرف رهبر انقلاب مسوولیت اداره ارتش را به عهده دارم ... تسلیم دستور وزیر کشور نخواهم شد.
برکناری و ترور قرنی
در اثر این اختلافنظرها در هفتم فروردین 1358 به دستور مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت از ریاست ستاد کل ارتش کنار گذاشته شد.
سرلشکر شادمهر که در دوران ریاست سپهبد قرنی بر ستاد کل ارتش، قائم مقام او بود با اشاره به چگونگی استعفا و برکناری قرنی گفت: یک روز به من گفت استعفای من را بنویس. من که موقعیت او را درک میکردم برایش نوشتم. استعفای خود را به قم نزد امام راحل (ره) برد. امام استعفای او را گرفت و گفت خیر شما بفرمایید سرکارتان. چند روز بعد بازرگان ایشان را به دفتر خود دعوت کرد و گفت میخواهم شما را به عنوان سفیر به اسپانیا بفرستم. سرلشکر قرنی در پاسخ گفته بود اتفاقاً زمان شاه هم همین مسئولیت و همین کشور را برای من در نظر گرفته بودند که من نپذیرفتم. بازرگان گفته بود اگر بگویم استعفایت را قبول کردهام چه فرمایش داری؟ گفته بود من که به شما استعفا ندادم؛ من به امام استعفا دادم؛ بازرگان گفته بود اگر بگویم که امام استعفای شما را پذیرفته است چه فرمایش داری که سرلشکر قرنی با شنیدن این حرف از همان دفتر بازرگان به من تلفن کرد و گفت من رفتم منزل دیگر نمیآیم؛ من هم بلند شدم از ستاد بیرون آمدم. میخواستند برای من ماشین بیاورند گفتم نمیخواهم و با تاکسی به منزل رفتم.
بخشی از استعفانامه سرلشگر قرنی به این مضمون بود: معاون نخست وزیر انقلاب که خود را واضع مقررات و مالک الرقاب میداند بدون آنکه بداند ارتش چه موقعیت و چه امکاناتی دارد و متأسفانه بدون اینکه حتی اینجانب را طرف مشورت قرار دهد، هر روز دستوراتی صادر مینماید که ارتش بایستی شاهد لطمهای دیگر بر روحیات افسران و افراد خود و افتادن مقداری سلاح و مهمات و مال و منال به دست افراد ناصالح و وابسته به خارجیان باشد و... وزیر دفاع بدون مشورت و نظرخواهی از اینجانب و خارج از وظایف خود میرود و از رادیو و تلویزیون و مطبوعات نسنجیده میگوید که سربازان فروردین مرخص و بالنتیجه تعداد معدودی که از ارتش با خون دل به سربازخانه ها کشانده بود، نگهداری سربازخانهها را رها کرده و به موطن خود میروند و شب هنگام عناصر تودهای وابسته به سیاستهای خارجی با کامیونها به سربازخانهها میروند و باقیمانده اسلحه و مهمات را بار کرده و به خارج از شهر میبرند... دولت بدون مشورت با ارتش و آگاهترین مرجع ارزیابی کردستان، نمایندگانی را به آنجا میفرستد که با ورود آنها و اولین سخنپراکنی که میکنند مردم را به پادگان مهاباد ریخته و غارت میکنند و در جلوی همین هیأت فرمانده پادگان را گلولهباران میکنند.
28 روز بعد از این برکناری در سوم اردیبهشت ماه 1358 به دست حمید نیکنام، عضو گروهک تروریستی فرقان در حوالی منزلش در خیابان پهلوی ترور شد.
روزنامه کیهان بعدازظهر همان روز خبر ترور سرلشگر قرنی را این گونه منتشر کرد: طبق اطلاع رسیده حادثه حدود ساعت ۱۱:۳۰ صبح در حوالی سینما امپایر رخ داد و به گفته شاهدان یک موتورسوار مسلح به سوی سرلشکر قرنی تیراندازی کرده و دو گلوله از ناحیه پا و شکم به او اصابت کرده است. در این حادثه، مهاجم از مسلسل یوزی استفاده کرده است. قرنی را پس از حادثه تیراندازی به بیمارستان مهر منتقل کردند و بلافاصله به اتاق عمل بردند اما تلاش برای نجات وی مؤثر واقع نشد و نامبرده درگذشت.
ظهر امروز در یک تماس تلفنی با سرلشکر ناصر فربد، رییس ستاد کل ارتش جمهوری اسلامی ایران، وی گفت: بهطوریکه به ما اطلاع دادهاند، یک موتورسوار مسلح به مسلسل یوزی به طرف سرلشکر قرنی تیراندازی کرده است. از طرف ارتش، رئیس بهداری ارتش و یک تیم پزشکی به بیمارستان مهر اعزام شدند تا چگونگی حادثه را مورد بررسی قرار داده و اقدامات لازم را برای معالجه به عمل آورند. مسؤولان بیمارستان مهر نیز اعلام کردند در این حادثه دو نفر که مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند به بیمارستان منتقل شدهاند اما هویت شخص دیگر هنوز مشخص نشده است.
در اطلاعیهای که از طرف گروه فرقان منتشر شد وی متهم به سرکوب خلق کُرد شده بود. از دیگر دلایل ترور وی که از سوی گروه فرقان مطرح شد، سرسختی قرنی در مقابل دستور وزیر کشور دولت موقت بود.
همسر سپهبد محمدولی قرنی پس از ترور همسرش در مصاحبه ای گفت: سپهبد قرنی در زمان شاه و نظام طاغوت تا درجه سرلشکری ارتقاء یافت اما زمانی که متوجه اسلامزدایی و ستمکاری شاه و جنایات و خیانتهای آمریکا در ایران شد، به تمام مزایای مادی و منزلت سرلشگری پشت پا زد.
با این ترور سپهد شهید محمدولی قرنی عنوان اولین مقام جمهوری اسلامی که به دست گروهکهای تروریستی و ضد انقلاب ترور شد را به خود اختصاص داد.
ایشان پس از شهادت در قطعه 17 شهدا در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. روحش شاد یادش گرامی.
منابع:
1-اعتماد ملی، ش 493، ص 8
2-مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک، ج2، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1383، ص 97
3-اسفندیار بزرگمهر، کاروان عمر، سخن، تهران، 1382، صص 416 الی 422
4-مظفر شاهدی، ساواک سازمان اطلاعات وامنیت کشور، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1386، ص 271
5-مصطفی الموتی، بازیگران سیاسی از مشروطه تا 57، 2/394
6-آیتالله حاج سیدمحمد هادی میلانی، تهران، مرکز بررسی اسناد (تاریخی) 1380، ص 95
7-غلامرضا نجاتی، ماجرای کودتای سرلشگر قرنی، تهران، رسا، 1373، صص 89 الی 93
8-یحیی فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، عروج، 1384، 1/431
9-حیی فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی ایران، 1/431
10-علی کردی، گروه فرقان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 120 الی 123
11-سایت جامع دفاع مقدس
12-نقش ارتش در تحولات تاریخی ایران - ناصر فربد