
از شدّت انفجار و آذر، ای وای
شد طعمهی آتش، دل بندر، ای وای
گویند، چوآتش به نیستان افتد
سوزد تنههای خشک وهم تر، ای وای
○○○○○○○○○○○
زین حادثه قلب و سینهی کشور سوخت
دلهای تمام، غصهی بندر سوخت
هر چشم، که این صحنه تماشا بنمود
بگرفت، تفِ آتش و سرتاسر سوخت
○○○○○○○○○○
از داغ غمش، آه، چه سازم تقریر
از حادثهی درد که زد بر دل تیر
از بس که غم حادثه بودش سنگین
بنموده فشار او به جانم تاثیر
○○○○○○○○○○○○
هر واژه به واژههای شعرم دم، دم
در مخلب آتش است و لبریز از غم
برجای مرکب ز قلم ریزد خون
از درد، سرشک، دیده بارد، چون یم.
*شاعر اهل آبدان