سه‌شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴
جستجو
آخرین اخبار سیاست
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر» / عضو «اندیشکده حکمرانی و توسعه فردا»:
فکرشهر: ایران اگر می‌خواهد در این نبرد چندلایه پیروز شود، باید به‌جای واکنش‌های مقطعی، وارد بازی استراتژیک چندسطحی شود؛ جایی که مذاکره، به معنای...
کد خبر: ۲۰۱۴۸۹۴
دوشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۵
فکرشهر

بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید در سال ۲۰۲۵ فقط بازگشت یک سیاستمدار جنجالی نیست؛ بلکه بازگشت فلسفه‌ای از قدرت‌نمایی و سلطه‌گری آمریکایی است که این‌بار دیگر با خشم علنی و تهدیدات مستقیم جلو نمی‌آید. در این تحلیل با بررسی روند مذاکرات و برداشت از رویداد‌های اخیر چنین به نظر می‌رسد که دولت دوم ترامپ، با چهره‌ای تازه و رویکردی پیچیده‌تر، در حال پی‌ریزی یک سازوکار مذاکره‌ای است که می‌کوشد ایران را به نوعی انفعال تدریجی و فرسایش روانی بکشاند.

در این دور تازه، ایالات متحده یک تیم دوپاره و چندلایه را به میدان آورده است. در ظاهر، چهره‌هایی معتدل با ادبیات مذاکره محور و لبخند‌های مدنی وارد صحنه شده‌اند؛ اما به نظر می‌رسد در پشت پرده، نظریه‌پردازانی با عقبه‌ی ایدئولوژیک و نگاه جنگ‌طلبانه، مسیر را هدایت می‌کنند. به‌عنوان مثال، شخصیتی مانند «استیو ویتکاف» با نقشی دیپلماتیک و سخنانی ملایم، مسوول ایجاد فضای اعتماد است؛ اما ورود کسی مانند «مایکل آنتون» – استراتژیست نام‌آشنای جبهه راست افراطی آمریکا – در میانه مذاکرات که نگاه تمدنی و تهدیدمحور را دنبال می‌کند این برداشت را می‌نمایاند که او در خفا بر طراحی کلی استراتژی نظارت دارد، مذاکره در این چارچوب، بیشتر به صحنه‌ای از نمایش شطرنج شبیه است؛ چهره‌ای آرام، اما دستانی که آماده‌ی ضربه‌اند.

نقشه جدید آمریکا، یک سیستم تقسیم کار حساب‌شده بین بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است. واشنگتن در این دور از مذاکرات نقش پلیس خوب را ایفا می‌کند؛ وعده‌های جذاب، اما خالی از ضمانت می‌دهد و بر لزوم مذاکره تأکید می‌کند. در همین حال، اسرائیل مسوولیت اجرای عملیات‌های خرابکارانه، حملات سایبری، و تنش‌زایی منطقه‌ای را بر عهده می‌گیرد. خزانه‌داری آمریکا نیز با سیاست تحریم‌های هوشمند – تحریم‌هایی که مثل کلید، قابل روشن و خاموش شدن هستند – نقش مجری فشار اقتصادی نقطه‌زن را ایفا می‌کند. رویداد‌ها و اخبار این روز‌ها این گونه نشان می‌دهد که عربستان و امارات نیز وارد بازی شده‌اند، اما نه با نیروی تقابل، بلکه با تاکتیکی خزنده: برقراری رابطه‌ای کنترل‌شده با ایران، بدون آنکه هیچ عمق راهبردی در آن دیده شود. این رابطه‌ها در حقیقت بازو‌هایی برای مهار نرم ایران هستند، نه تقویت‌گر تعامل.

آنچه امروز ایران با آن مواجه است، نه صرفاً نسخه‌ای به‌روزشده از «فشار حداکثری»، بلکه معماری جدیدی از محاصره‌ی ذهنی، روانی، اقتصادی و امنیتی است. در این نسخه، چماق نظامی دیگر مستقیماً در دستان آمریکا نیست، بلکه به بازیگران نیابتی، چون اسرائیل سپرده شده. امتیازات اقتصادی وعده‌داده‌شده نیز عملاً محدود، مشروط و فاقد ضمانت اجرایی‌اند. دیگر خبری از اجماع جهانی علیه ایران نیست؛ بلکه ایالات متحده با ایجاد ائتلاف‌هایی غیررسمی و پنهان، به دنبال ایجاد نوعی «فشار نرم در سکوت» است.

یکی از ابزار‌های برجسته در این راهبرد، استفاده از عملیات خرابکارانه‌ی حساب‌شده پیش از هر دور مذاکره است؛ حملاتی که با هدف برهم‌زدن تمرکز تهران و فشار روانی بر مذاکره‌کنندگان انجام می‌شود. همزمان، ایران با تحریم‌هایی مواجه است که به‌صورت «شناور» طراحی شده‌اند: هر حرکت ناهماهنگ یا مقاومت تهران، می‌تواند موجب فعال‌سازی بخشی از تحریم‌ها شود، بی‌آنکه نیازی به طی کردن روند‌های پرهزینه در سنا یا شورای امنیت باشد.

این طراحی، یک میدان مذاکراتیِ مین‌گذاری‌شده را ساخته است؛ جایی که دیپلماسی بیشتر به بازی با آتش در تاریکی شباهت دارد. در این شرایط، دولت جمهوری اسلامی ایران اگر بخواهد از این میدان بدون آسیب عبور کند، باید سه سطح راهبردی را به‌طور هم‌زمان فعال سازد:

نخست، در میز مذاکرات، تهران باید هر گونه گفتگو را به توقف اقدامات خرابکارانه و فشار‌های نیابتی مشروط کند. در عین حال، باید بازی معکوس را آغاز کند: تهدید‌های نرم، اما دقیق، که طرف مقابل را از هزینه‌های عدم توافق مطلع کند. همچنین، باید خواستار تضمین‌های واقعی و عینی برای اجرای هرگونه توافق احتمالی شود؛ تضمین‌هایی که توسط نهاد‌های معتبر بین‌المللی قابل راستی‌آزمایی باشند.

در سطح دوم، یعنی عرصه‌ی بین‌المللی، ایران باید با رویکردی رسانه‌ای و افشاگرانه وارد عمل شود. دوگانگی آمریکا – که از یک‌سو وعده مذاکره می‌دهد و از سوی دیگر دست متحدانش را در سنگ اندازی و کارشکنی باز می‌گذارد – باید در سطح افکار عمومی جهانی برجسته شود. همچنین، تدابیر واکنشی باید بازتعریف شود: نه صرفاً به‌معنای پاسخ نظامی، بلکه کنشی هوشمندانه، نمادین و چندلایه. ایران می‌تواند با یادآوری خیانت ترامپ به توافق برجام، پیشنهاد‌های جدید دولت او را نزد متحدان غربی‌اش نیز بی‌اعتبار جلوه دهد.

در گام سوم، ایران باید روابط خود با قدرت‌های شرقی مانند روسیه و چین را به قرارداد‌هایی متعهدکننده بدل کند؛ به‌گونه‌ای که در صورت بازگشت تحریم‌ها، این کشور‌ها به‌صورت علنی و نه صرفاً در شعار، از تهران حمایت کنند. همچنین باید از شکاف ژئوپلیتیکی میان چین و آمریکا بهره بگیرد و مسیر‌هایی برای تأمین منافع اقتصادی و فناورانه‌اش ایجاد کند.

در جهان جنوب و عرصه منطقه‌ای نیز وقت آن رسیده که ایران دیپلماسی انرژی و امنیت را از نو تعریف کند. برگزاری اجلاس‌های موازی با محوریت ثبات منطقه‌ای بدون مداخله آمریکا و تقویت روابط با آمریکای لاتین، آفریقا و آسیای جنوب شرقی، می‌تواند بخشی از راهبردی باشد که توازن را به نفع تهران تغییر دهد.

****

در نهایت، باید پذیرفت که دولت دوم ترامپ، میز مذاکره را به میدان جنگ روانی تبدیل کرده است؛ و با اتخاذ استراتژی چندلایه و تقسیم فشار، ساختار مذاکرات را به شکل مین‌گذاری‌شده‌ای بازتعریف کرده است که در آن ایران حتی در حال مذاکره نیز زیر ضرب است. ایران اگر می‌خواهد در این نبرد چندلایه پیروز شود، باید به‌جای واکنش‌های مقطعی، وارد بازی استراتژیک چندسطحی شود؛ جایی که مذاکره، به معنای تله‌زدایی و بازی‌سازی مجدد باشد.


* دکتر محمدحسن رهنما ـ عضو «اندیشکده حکمرانی و توسعه فردا»

منبع: فکرشهر
ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر