فکرشهر: نماینده ی شهرستان های دیر، کنگان، عسلویه و جم می گوید که هرگز عضو لیست امید نبوده و امیدی ها خودشان از او حمایت کرده اند.
نخستین بانوی نماینده از جنوب استان بوشهر در گفت و گوی اختصاصی و مفصل با «فکرشهر»، از زنان منطقه اش می گوید؛ از طرح ها، دغدغه ها و دلایلش برای حضور در مجلس، حضورش در فراکسیون مستقلین ولایی و خط و نشان هایش برای نفتی ها...
ـ خانم الماسی، به عنوان اولین سوال، می خواهم بدانم کلا مجلس شورای اسلامی را چگونه دیدید؟
مجلس شورای اسلامی در قانون اساسی، جایگاه رفیع و شاخصی دارد و به تعبیر امام (ره)، در راس امور است. گرچه بعضا، خواسته یا ناخواسته گاهی حق مجلس و جایگاه واقعیاش به خوبی ادا نشده اما حق مطلب همان است که قانون اساسی و فرمایشات امام و رهبری پیش روی ما میگذارد. معتقدم که مجلس، عرصهای به پهنای تمام آلام جامعه است و آنجاست که به معنای واقعی، خانهی ملت است. پذیرفتن مسوولیت سنگین وکالت ملت، جز با انگیزهی خدمت و برداشتن سنگی از پیش پای مردم، توفیقی نخواهد داشت و این مردمند که بهترین داورانند که خادمانشان تا کجا در طریق صواب قدم برمیدارند و کجا از صراط مستقیم خدمت خارج میشوند.
ـ مجلس دهم را چطور دیدید؟
مجلس دهم به لحاظ ترکیب، تفاوتهایی با مجالس پیشین خود دارد. در مجلس دهم اراده و انگیزه فراوانی برای کار وجود دارد و تاکنون هم عملکرد خوبی داشته است.
ـ هدف اصلی شما از حضور در مجلس چه بوده؟
نمیتوان به این سوال به صورت یک کلمهای پاسخ داد؛ اما اگر بخواهم خیلی خلاصه عرض کنم، این توان را در خود میدیدم که بتوانم دردی از دردهای جامعه و منطقهام را رفع کنم. فرصتهایی از استان ما سلب شده است که یادآوری آن ها واقعا، دردناک است.
ـ در یک سال گذشته، چقدر به این هدف رسیده اید؟ می خواهم بدانم چقدر از اهدافتان محقق شده؟
اهداف چهار ساله در حوزههای مختلف، دارای برنامه زمانبندی مشخصی هستند و طبق برنامه کار میکنیم. برای سال 95 اولویتهایی داشتیم که خوشبختانه غالبا محقق شد. جنوب استان بوشهر در کنار همهی داشتههایش، نداشتههای فراوانی دارد و راههای نرفتهی بسیار. آموزش، اشتغال، درمان، راه، آب، محیط زیست، فرهنگ و هنر، اقتصاد دریا و توسعهی کمی و کیفی خدمات اداری، تنها بخشی از نیازهای این حوزه است و در مجال چندماههی مجلس دهم و با دعای خیر مردم، گامهای بلندی برداشتهایم و امید است که دست محبت و کرامت خدا در ادامهی این مسیر دشوار بر سرمان باشد؛ چون زندگی مردم در این منطقه مستقیما با صنایع عظیم گاز و پتروشیمی گره خورده است، طبیعتا بخش عمدهای از مطالبات مردم باید در وزارت نفت پیگیری شود. معتقدم که وزارت نفت تاکنون نگاهی صرفا تولیدمحور داشته و در قبال مسوولیتهای اجتماعی خود وظایفش را به درستی انجام نداده است. ما تلاش کردیم این نگاه را تغییر دهیم و به مجموعه نفت بگوییم که آنچه مطالبات ماست، بخشی از وظایف آنان است و اگر با بخشی از آن موافقت میشود، از سر لطف نیست!
ـ بانو الماسی، مهم ترین اقدامی که در یک سال گذشته در حیطه ی نمایندگی جنوب استان بوشهر و ثروتمندترین منطقه ی کشور از همه لحاظ، انجام داده اید، چه بوده و چرا؟
معتقدم، منطقهای که نقشی اینچنین در اقتصاد ملی و تولید ناخالص داخلی دارد، باید از بهترین امکانات برخوردار باشد و مردمش بهترین زندگی را داشته باشند. این یک شعار نیست، بلکه باور قلبی است و برای گذار منطقه از شرایط فعلی و زدودن گرد محرومیت از چهرهی این زمین زرخیز، برنامهریزی منسجمی را انجام داده و با بهره از همهی توان و ظرفیتها به پیش بردیم. در گام نخست، اولویتهای حوزهی انتخابیه با کمک فرمانداران محترم احصاء شد. حاصل این همکاری لیستی از پروژههای مورد نیاز چهار شهرستان در سرفصلهای مختلف است که بودجهای حداقل 10 برابر بودجههای سالانه حوزهی انتخابیه را نیاز دارد. پس از تدوین بسته پیشنهادی، کاری سنگین برای متقاعد کردن دولت جهت تامین اعتبار این پروژهها را آغاز کردیم. جلسات و رایزنیهایمان را در وزارت نفت، وزارت اقتصاد، شورای پول و اعتبار و همکاران سابقم در نهاد ریاست جمهوری پیش بردیم. به مدد الهی موفق شدیم بسته پیشنهادی خود را با اعتباری قریب به 600 میلیارد تومان به تصویب برسانیم. این مبلغ اختصاصا متعلق به چهار شهرستان دیر، کنگان، جم و عسلویه است و مستقیما از منابع ملی تزریق می شود. این اعتبارات در قالب برنامهای 5 ساله ابلاغ خواهد شد که در سال اول یعنی سال 1396، مبلغ 130 میلیارد تومان اختصاص یافته که اسفندماه 96 به دستگاههای مجری ابلاغ خواهد شد.
ـ درود بر شما. با این تفاصیل، مهم ترین مشکل منطقه و حوزه انتخابیه خودتان و استان را چه می دانید؟ چه برنامه یا برنامههایی برای حل این مشکل مد نظر دارید؟
مهم ترین مشکلات حوزه انتخابیه در بخش عمرانی در ذیل چند سرفصل راه، آب و محیط زیست، درمان، آموزش، ورزش و عمران شهری و روستایی قرار میگیرد. در بسته پیشنهادی ما به وزارت نفت، همهی این نیازها دیده شده است. برای مثال در بخش آموزش بیش از 150 کلاس درس جدید در حوزه انتخابیه ساخته خواهد شد که تقریبا تمامی نیاز و کمبود منطقه را جبران میکند. این علاوه بر مدارسی است که به صورت معمول توسط وزارت آموزش و پرورش ساخته میشود. یا دهها سالن ورزشی و... . مسائل دیگری مانند کشاورزی و... وجود دارد که توضیح اقدامات انجام شده فرصتی دیگر میطلبد.
اما مایلم به موضوع مهم اشتغال بپردازم؛ فراگیرترین خواسته مردم در حوزه انتخابیه که قاعدتا به واسطه حضور صنایع عظیم گاز و پتروشیمی در منطقه میبایست سالها پیش حل میشد، اما اینگونه لاینحل ماند. ابتدای آغاز به کار مجلس، نتیجهی بررسی کمیتهای کارشناسی، مشکل عدم اشتغال جوانان در صنایع منطقه را «عدم وجود قانون» الزامآور عنوان کرد. واقعیت این است که ما تاکنون قانونی برای الزام مدیران جهت به کارگیری کارجویان بومی نداشتهایم. تنها یک مصوبه 50 درصدی بود که از سوی مدیران الزامی برای رعایت آن احساس نمیشد. در واقع امکان پیگرد قانونی مدیرانی که از این مصوبه تخطی میکردند، وجود نداشت. از ابتدای مجلس مادهای برای قرار گرفتن در متن قانون برنامه ششم توسعه در کمیسیون انرژی مجلس پیشنهاد شد و از آنجا که از سوی اعضاء محترم کمیسیون انرژی به نمایندگی از این کمیسیون به عضویت کمیسیون تلفیق برنامه ششم توسعه درآمدم، این ماده را در آنجا پیشنهاد و از آن دفاع کردم. گرچه تصویب این ماده در کمیسیون و سپس در صحن مجلس کار دشواری بود، اما نهایتا ماده 58 قانون برنامه ششم توسعه که به مدت 5 سال به عنوان سند بالادستی قوانین بودجه سالانه خواهد بود، ضمن تعریف بومی، اولویت جذب را به عنوان یک قانون درآوردیم. از این پس کار ما معطوف به حسن انجام قانون است و در این زمینه با جدیت ورود میکنیم. پاسخگوی عملکرد گذشته نیستیم، اما اگر کسانی بخواهند گذشته را تکرار کنند، حتما پشیمان خواهند شد. همچنین وزارت نفت را موظف کردهایم که نیروهای تخصصی مورد نیازش را از میان کارجویان حوزه انتخابیه انتخاب و با هزینه خود آنان را آموزش داده و سپس آنان را جذب نماید.
ـ به نظر شما، مهم ترین اقدامی که مجلس دهم در یک سال گذشته انجام داده، چیست؟
مجلس دهم در ابتدای کارش بررسی لایحه برنامه ششم توسعه و پس از آن بودجه 96 را پیش رو داشت. هر دو بسیار مهم بود و وقت زیادی را از مجلس گرفت.
ـ خانم الماسی، به عنوان یک زن، حضور زنان در عرصه های اجتماعی، مدیریتی و نمایندگی را چگونه می بینید؟ به نظر شما حضور زنان در عرصه های مدیریتی چه تاثیری بر جامعه دارد؟
زنان نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل میدهند و امروز اکثریت جامعهی دانشجویی ما را شامل میشوند. معتقدم که از توانمندی این بخش از جامعه به خوبی استفاده نشده است و دلیلی هم برای دور ماندن زنان از عرصههای مختلف اجتماعی وجود ندارد. مجلس دهم بیشترین تعداد نمایندگان زن در ادوار مختلف مجلس را دارد و در دیگر عرصههای سیاسی و اجتماعی نیز شاهد حضور زنان موفق هستیم و به تجربه ثابت شده است که زنان در هر مسوولیتی قرار گرفتهاند، به خوبی از پس آن برآمدهاند.
ـ برنامه ای هم برای افزایش سطح مدیریت زنان در حوزه ی انتخابیه ی خود دارید؟ چرا در کادر اجرایی شما حضور زنان کم رنگ است؟
در بخش اجرایی کشور طبیعتا حق انتخاب با قوه مجریه است، اما هرجا که زنان توانمندی حضور داشته باشند از آنان حمایت میکنیم. ملاک توانمندی افراد است؛ جنسیت نباید مانع از حضور زنان در عرصههای مدیریتی شود.
ـ چگونه با افکار نمایندگانی چون آقای قاضی پور درباره ی مجلس و زنان کنار می آیید؟
در مجلس نیازی نیست لزوما با افکار همه ی نمایندگان کنار آمد. هرکس باور و عقیدهای دارد و البته صرف یک سخنرانی در فضای احساسی انتخابات نمیتواند معرف افکار و عقاید کسی باشد. با این وجود آنچه از قول ایشان منتشر شد، قطعا مذموم است و با باورهای جمهوری اسلامی هیچ تناسبی ندارد.
ـ شخصا به عنوان یک زن، و البته سایر زنان جامعه، امیدوار بودیم که برای رد اعتبار نامه ی ایشان از سوی زنان حاضر در مجلس اقدامی صورت گیرد، ولی چنین نشد؛ چرا؟
پیشنهاداتی برای رد اعتبارنامه بود و پیگیریهای هم صورت گرفت، اما بنا به دلایلی انگیزهای برای این کار در مجلس نبود و انجام نشد.
ـ ارتباط زنان مجلس دهم با هم چگونه است؟ و به خصوص ارتباط شما با سایر نمایندگان زن مجلس؟
تعداد نمایندگان زن در ادوار گذشته مجلس بسیار کمتر بوده و به علاوه معتقدم که به اندازه انتظارات جامعه زنان کار نشده است. فراکسیون زنان بعد از ده دوره از مجلس تازه صاحب لوگو شده است! در این دوره ارتباط خوبی میان نمایندگان زن و همچنین نمایندگان زن ادوار مجلس وجود دارد و جو حاکم بر مجلس دهم نیز به گونه ایست که زمینه حضور و فعالیت زنان بسیار فراهم است.
ـ با توجه به بافت منطقه، چقدر احتمال می دادید که به عنوان نماینده ی مجلس توسط مردم انتخاب شوید؟
هم من شناخت خوبی نسبت به منطقه داشتم و هم مردم من را به خوبی میشناختند. رایی که به نام من به صندوقها رفت، رایی بر اساس شناخت بود. صرفا، شور انتخاباتی و چیزهایی مثل ایجاد موج و شانس و... در این انتخاب سهیم نبود. نه تنها خودم از حسن نظر مردم اطمینان داشتم، بلکه همهی تحلیلگران و دیگر نامزدها نیز به احتمال بالای انتخابم توسط مردم اذعان داشتند. این البته فعالیت انتخاباتی را قدری سختتر هم کرده بود، چرا که هر کدام از بزرگواران، من را رقیب خود میدیدند و در برخی مواقع هم قدری از دایره اخلاق و انصاف خارج میشدند، اما هم خودم آدم با صبر و حوصلهای هستم و هم دوستان و هواداران را دعوت به سکوت و رعایت اخلاق میکردم، چون نهایتا چیزی که از ما میماند یاد و نام نیک است نه هیچ چیز دیگر.
ـ تاثیر حضور در لیست امید و بحث سیاسی را در انتخاب خود چقدر دخیل می دانید؟
من عضو لیست امید نبودم. هم اصلاحطلبان و هم اصولگرایان کاندیدای خود را داشتند و من هم مانند دور قبل به صورت مستقل وارد انتخابات شدم و تا روز آخر نیز اعلام کردم که مستقل هستم. در این میان گروهها، احزاب، انجمنها و شخصیتهای مختلفی نیز در کنار اقشار مختلف مردم ابراز لطف کرده و حمایت کردند که از همهی آنان متشکرم.
ـ به همین دلیل از فراکسیون امید مجلس خارج شدید؟ چون خود را عضو لیست امید نمی دانید؟
عرض کردم که در انتخابات به صورت مستقل حضور داشتم. از ابتدای حضورم همین مشی را دنبال کردم و به محض تشکیل فراکسیونهای مجلس نیز همانطور که پیشبینی میشد و انتظار میرفت عضو فراکسیون مستقلین ولایی شدم و این ادامه همان روند و خط مشی گذشتهام بوده است.
ـ بسیار خب. برگردیم به حوزه ی انتخابیه ی شما. با توجه به جمعیت و بافت اجتماعی استان، خصوصا برای جوانان و بانوان، چه طرحهایی دارید؟
معتقدم که در موضوع جوانان و بانوان بیش از همه، ما نیازمند یک مطالعه علمی و پژوهش جامع هستیم تا بر اساس آن به یک نقشه راه کامل برسیم و بدانیم که قرار است در سالهای آتی چه مسیری را طی کنیم و به کجا برسیم. کاری که من از ابتدای حضورم در مجلس برای بخش عمرانی و نیازمندیهای فیزیکی منطقه انجام دادم؛ اما در حوزه جوانان و بانوان باید از پژوهشگران اجتماعی و جامعه علمی خود بهرهبگیریم. در غیر این صورت یا برنامهها در حد شعار و بر روی کاغذ باقی میماند و یا در یک مسیر واحد و هدفمند حرکت نمیکنیم و به هدررفت وقت و سرمایه منتج میشود. ما به ویژه در حوزه آسیبهای اجتماعی نیازمند یک حرکت جدی و علمی هستیم، چرا که روند کنونی به ویژه در جنوب استان اصلا خوشایند نیست. اگر چارهای برای آن اندیشیده نشود در سالیان عادی به طور جدی به مشکل برمیخوریم. این علاوه بر مسائل عمومی حوزه جوانان و بانوان است.
ـ نظر شما راجع به محیط زیست چیست؟
فکر نمیکنم نیازی باشد در اهمیت محیط زیست حرفی بزنم و مستقیما به موضوع محیط زیست در جنوب استان میپردازم. در اولین دیدارم با خانم ابتکار، به ایشان گفتم که شما در نامهای که سال 92 به دبیرکل سازمان ملل نوشتید، گفتید که تحریمها، آثار سوء محیط زیستی داشته و از جمله آلایندگیهای پارس جنوبی به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نیز سرایت کرده است. ایشان از اینکه با اطلاعات قبلی به جلسه رفته بودم ابراز خوشحالی کرد و قدری هم متعجب بود. گفتم که باور میکنید که همین سازمان شما در سالیان گذشته برخی از صنایع مستقر در عسلویه را به عنوان صنعت سبز معرفی کردهاند و به آنان لوح تقدیر هم دادهاند؟ واقعیت آن است که چه در زمان ساخت و چه بهرهبرداری توجه کافی به الزامات محیط زیستی صنایع نشده است. شاید به قیمت اینکه نباید در روند ساخت این پروژهها و برداشت از میادین مشترک خلل و تاخیری وارد شود، چشم پوشی کردند که هنوز مردم ما از عوارضش بهرهمند هستند! در آن جلسه و پس از آن از خانم ابتکار به طور جدی خواستم تا چشمانداز محیط زیستی پارس جنوبی به همراه برنامه زمانبندی شده آن را که اطلاع داشتم تا حدودی تدوین شده ولی روند کندی دارد، هرچه سریعتر تکمیل و به وزارت نفت ارسال کنند. از آن طرف نیز در مکاتبات و جلسات متعدد با وزیر محترم نفت و معاونین ایشان مکررا بر لزوم ورود جدی آنان به موضوع آلایندگیها و از جمله حذف فلرینگ تاکید کردم. خوشبختانه برنامه تدوین شده توسط سازمان محیط زیست توسط وزیر محترم در قالب بخشنامهای رسمی ابلاغ شد و مرتبا در حال رصد اقدامات وزارت نفت هستیم. البته بخشی از مسایل حوزه محیط زیست مربوط به صنایع است، اما این بخش واقعا، پررنگ است و تاثیرات مخرب زیادی داشته است.
ـ اگر اجازه دهید چند تا سوال خصوصی هم بپرسم. شما در خانواده ای کارگر متولد شده اید و البته همیشه هم به آن افتخار کره اید و جای افتخار هم دارد؛ ولی من می خواهم بدانم اندیشه ی نماینده ی مجلس شدن از کی و کجا در شما شکل گرفت؟
به دلیل حضورم در سازمان بهزیستی و قرارگرفتن در سمتهایی مانند ارتباطات مردمی این سازمان و یا نماینده سازمان بهزیستی در نهاد ریاست جمهوری، مرتبا با نمایندگان محترم مجلس در رفت و آمد بودم و معمولا برای دفاع از برنامههای بهزیستی کشور در مجلس نیز من به نمایندگی از سازمان به پارلمان میرفتم. این آشنایی با محیط و علاوه بر آن اطمینانی که از ظرفیت کاری خودم داشتم من را بر آن داشت که در این عرصه ظاهر شوم. وقتی تصمیمم را با مردم در میان گذاشتم و استقبال جامعه را دیدم، در تصمیم خود مصممتر شدم.
ـ چند خواهر و برادر دارید و شما فرزند چندم خانواده هستید؟ نظر اعضای خانواده، برادران و خواهران و به خصوص پدر و مادرتان درباره ی فعالیت های شما چه بوده؟
من 3 خواهر و 3 برادر دارم و خودم فرزند دوم خانواده هستم. سالهاست که از نعمت مادر محرومم و بدترین اتفاق زندگی من از دست دادن مادرم بود. خود را قطرهای از این دریا میبینم، اما اگر اندک توفیقی در زندگی داشتهام بعد از خدا مدیون خانواده به خصوص پدر و مادرم هستم. همانطور که گفتید من در خانوادهای کارگری متولد و تربیت شدم، اما در مسیر زندگیام نه تنها خانواده را هیچگاه به عنوان مانعی بر سر راه پیشرفتم ندیدم، بلکه همیشه از حمایت آنان و به خصوص دعای خیر مادرم برخوردار بودم. برای حضور در عرصهی انتخابات نیز وقتی موضوع را با آنان در میان گذاشتم، مانند همیشه حمایت و راهنمایی کردند و از هیچ چیز برایم کم نگذاشتند. خداوند همهی مادرانی که اسیر خاکند را رحمت کند و پدرهای و مادرهایی که در قید حیاتند را سلامت و عزت بدهد.
ـ آیا فعالیت برای زنان در مناطق جنوبی استان سخت تر است؟؟
در خصوص فعالیت زنان، شاید تفاوت محسوسی بین جنوب استان و دیگر نقاط نباشد، اما اگر به جای تفاوت مکانی به تفاوت زمانی بپردازیم، تفاوتها بسیار است. همین امروز هم موانعی بر سر راه زنان برای حضور در عرصههای اجتماعی است که بررسی آن زمان زیادی میطلبد اما اگر به دهه هفتاد برگردیم این موانع بسیار پررنگ تر بود. اینکه میگویم هرچه دارم را بعد از خدا مدیون خانوادهام هستم شعار و اغراق و تعارف نیست؛ پدر و مادرم گرچه خودشان آدمهای دانشگاهی نبودند، اما زمانی که من در کنکور سخت آن سالها موفق شدم، مانعی برای رفتنم به تهران و دانشگاه ایجاد نکردند، در صورتی که حتی تا سالهای بعد هم دختران دیگری بودند که متاسفانه از ادامه تحصیل بازماندند.
ـ به نظر خودتان، این که یک زن به عنوان نماینده مجلس انتخاب شده، چقدر و چگونه می تواند برای زنان و دختران حوزه ی انتخابیه تان موثر باشد؟! عکس العمل آنان بعد از انتخاب شما چگونه بوده؟
زنان برای موفقیت من در انتخابات خیلی تلاش کردند. حضور یک زن برای اولین بار در این عرصه، یک قوت قلب و اعتماد به نفسی برای زنان و دختران جامعه بود. حتی بسیاری از آقایان به من میگفتند که یکی از انگیزههای ما برای حمایت از شما این است که زمینه رشد و پیشرفت خواهران و مادران خودمان هموارتر میشود. من نیز خودم را متعهد به پیگیری مطالبات جامعه زنان میدانم، چرا که معتقدم در غیر این صورت، توسعه، شکل کاریکاتوری به خود میگیرد و از ظرفیتهای انسانی نیمی از جامعه محروم میشود.
ـ به عنوان سوال آخر، بانو سکینه الماسی، شعار شما در زندگی شخصی و در ایام نمایندگی چیست؟
شاید اینکه بگویم خیلی اهل شعار نیستم، خودش یک شعار باشد! اما واقعیت آن است که معمولا در زندگی و کار، هدفم را خیلی جدی دنبال کردهام. اتفاقا، بخشی از توفیقات سال نخست نمایندگیام را مدیون همین روحیه میدانم.
ـ از وقتی که به ما دادید، سپاسگزارم.
این مطلب حول و حوش سال های 77 در هفته نامه آیینه جنوب به چاپ رسیده است.
منظور از سالن ورزشی بانوان ، سالن ورزشی کنونی امام علی است که آن طور که شنیده بودم قرار بود برای بانون ساخته شود.
دختران 20 ساله آن زمان حالا زنان عیالوار چهل ساله هستند
می گویند در کشور ژاپن شب می خوابی و صبح که از خواب بر می خیزی می بینی که یک آسمان خراش بزرگ در کنار تو سر به آسمان کشیده است
این گفته اگر چه مبالغه آمیز می نماید ولی نشانگر مدیریت قوی و برنامه ریزی و سازماندهی خوب و هماهنگی عالی در این قبیل کشور ها ست. برعکس مدیریت در شهر و استان ما : « مدیریت تاخیر » که ضعت مدیریت و ناهماهنگی از مشخصات بارز آن است
تا بخواهد چند متر خیابان ساخته شود و یا ساختمان کوچکی به بهره برداری برسدد، سالها و ماههای مدیدی باید بگذرد و گرد خاک زیادی به پا شود و چاله چوله های زیادی در سر راه مردم کنده شود و اخر سر هم کار ی ناقص و عیب دار به مردم « صبور ونجیب » تقدیم شود. آن هم با هزار سرصدا و بوق کرنا،
برای دیدن و استفاد بردن از طرح های اعلام شده،عمر نوح لازم است و صبر ایوب! چه بسا اولین کارگرانی که در شروع یک طرح به کار پرداختهاند ولی از بس که عمر طرح به درازا کشیده که عمر آنها کفاف نداده و به دیار باقی شتافتهاند ولی کار طرح هنوز باقی است! وهیچ شتابی هم در کار نیست( عجله کار شیطان است! ). باید یک نسل بگذرد تا بنای کوچکی یا خیابان چند متری ساخته شود( صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را)
آن قدیم قدیما، ساختمان سالن ورزشی برای بانوان را در برازجان شروع نمودند و این تنها چیزی بود که تا کنون در این شهر بنام زنان ساخته می شد، زنانی که از هر گونه امکانات محرومند و یا شاید بتوان گفت از محرومترین و فراموش شده ترین زنان کشور هستند. نوید خوبی بود، دختران جوانی در آن روزها آرزو داشتند که هر چه سریعتر این ساختمان به بهرهبرداری برسد تا آنها بتوانند از آن استفاده کنند و سلامت و شادابی و جوانی خود را حفظ کنند.روزگاران گشت و گشت...و آنها دیگر جوان نیستند(جوانی کجایی که یادت بخیر!). حالا باید آرزو کنند که خانه ی سالمندان برای انها ساخته شود؛ سالن ورزشی بانوان هم هر گاه به بهره برداری رسید پیشکش نوه هاشان.
گویندسنگ لعل شود در مقام صبر
اری شود ولیک به خون جگر شود
برازجان_آرزو منتظری
توضیح: ان روزها هر مطلبی که مینوشتم و برای روزنامه ای می فرستادم ، بر حسب موضوع و محتوای نوشته عنوان مناسبی برای آن انتخاب میکردم.کمی بعد از چاپ این مطلب در آینه جنوب یک روز که از خیابان میگذشتم ناغافل چشمم به تابلویی در جلو مجتمع پزشکی در فلکه بیمارستان 17 شهریور، روبروی درب بیمارستان و داروخانه دکتر رضائی افتاد. از تعجب دهانم باز ماند! روحم از موضوع خبر نداشت. روی تابلو نوشته شده بود: « مطب دکتر آرزو منتظری» م
زنانی که از هر گونه امکانات محرومند و یا شاید بتوان گفت از محرومترین فراموش شده ترین زنان کشور هستند.نوید خوبی بود،دختران جوانی در آن روزها آرزو داشتند که هر چه سریعتر این ساختمان به بهرهبرداری برسد تا آنها بتوانند از آن استفاده کنند و سلامت و شادابی و جوانی خود را حفظ کنند.روزگاران گشت وگشت.....آنها دیگر جوان نیستند« جوانی کجایی که یادت بخیر»حالابایدارزو کنند که خانه ی سالمندان برای انها ساخته شود.سالن ورزشی بانوان هم هر گاه به بهرهبرداری رسید پیشکش نوههاشان!
گویندسنگ لعل شود در مقام صبر
اری شود ولیک به خون جگر شود
برازجان_آرزوی منتظری
چاپ شده در هفته نامه « آیینه جنوب» سال پنجم شماره های 208 و 209 - 23 و 30 - آبان ماه 1377 صفحه 3
آن روز که دوستم را دیدم، خیلی گرفته وغمگین بود. از آرامگاه برمی گشت. در روز بزرگداشت مقام زن بر مزار بانوی جوان بخت برگشته ای که بر اثر انفجار کپسول گاز، مظلومانه جان شیرین خود را از دست داده بود، دسته گلی نثار کرده بود. دلش گرفته بود و خیلی نومید و افسرده و در عین حال عصبانی به نظر می رسید. برای اینکه او را از این حالت بیرون بیاورم، گفتم بیا قدری گفتگو کنیم. با بی حوصلگی گفت در چه موردی ؟ گفتم « اندر فواید نی انبان ». لبخند تلخی زد و گفت لااقل می گفتی اندر مضرات اشعار نو و کهن. گفتم هر طور میل توست. گفت هرچند وقت یک بار زن یا دختر ناکام و زبون بسته مظلومی در شهر ما بر اثر انفجار کپسول گاز با مظلومیت و بی گناهی قربانی می شود و جان شیرین و عزیز خود را در عین جوانی مفت واسان از دست می دهند.
گفتم:تازه این سوای انبوه زنان معلول ستمکشی است که هر ساله بر اثر حمل کپسولهای سنگین گاز دچار دیسک کمر می شوند و برای همه عمر معلول. گفت در حالی که گاز ما به همه جا صادر می شود، زنان و دختران و خواهران زحمتکش و بی نصیب و بیچاره ی ما دربدر به دنبال کپسولهای گاز، از این سو به آن سو روانند و سرانجام کارشان هم یا سوختن است یا معلولیت. گفتم سوختن و ساختن و معلولیت های روحی ناشی از محرومیت و فشارسختی ها. گفت:همین است جرم و سزای محرومیت. تا تو باشی و محروم نباشی! گفت: ما که گاز صادر می کنیم، چه از دیگران کمتر داریم که خودمان از امکانات آن بی بهره ایم؟ گفتم « کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد. ». گفت: ننه ام همیشه می گفت: « بهره کن بهره نداره. ». گفتم: ننه جون من مرده(خدا بیامرزدش )، اما مادر زنم همیشه می گوید: « اول ساقی، دویم باقی.». « اول ساقی دوم باقی». گفت: به نظر تو ما به اندازه ی دیگران حق نداریم؟ گفتم:جهان اگر ودرطبع جهان اگر وفایی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران. گفت یعنی اینکه ما به این زودی ها صاحب گاز نمی شویم. گفتم:چرا. گفت: من که چشمم آب نمی خورد( بزک نمیر بهار میاد ). د
گفتم: این مشکل من وشماست که شش ماهه به دنیا آمده ایم. گفت:شوخی بس است بیا قدری جدی باشیم! گفتم: هیچ شوخی ای نیست که نیم آن جدی نباشد، وانگهی،شوخی یک نوع چاشنی برای شیرین کردن تلخی های زندگی و، قابل تحمل نمودن سختی ها ی آن است. گفت: تلخی زندگی آدم های محروم با این حرفا شیرین نمی شود. گفتم: زندگی تلخ وشیرین زیاد دارد. گفت: برای آدم های محروم و بی نصیب،همه اش تلخی است. گفتم: خودمان باید شیرینش کنیم! گفت چگونه؟ گفتم: با کمک همدیگر. گفت: کاملا صحیح است. گفتم:البته که این طور است.گفت: باید دست یکدیگر را بگیریم و به یاری همدیگر در ساختن شهر و استان خودمان همت کنیم : گفت باید مدیران کاردان ولایقی هم داشته باشیم که گوش ها ی شنوا داشته باشند مسئولیت های خود را نسبت به مردم بشناسند ودرک کنند، آدم های وظیفه شناس طرفدار مردم
بر روی نیمکت به اصطلاح فضای سبز چند مترمربعی نشستیم.( بهتراست گفته شود فضای زرد و خشک. در شهر ما به چند متر فضای سبز و خشک، پارک هم می گویند!). چند نوجوان هم در آنجا بودند. یکی از آنها گهگاه، با صدای بلند آوازی کوتاه سر می داد. تنگ غروب بود. آسمان گرفته وغبار آلوده می نمود. سکوت سنگینی بر فضای آنجا حکمفرما بود. کسی به غیر از همان چند نوجوان در آنجا پرسه نمیزد( چون حیاط منزل مردم بزرگتر و سر سبزتر از فضای زرد و چند متری آنجا بود) دوستم آقای بد بین خیلی دلش گرفته بود. یاس و افسردگی در لحن صدایش آشکار بود. با صدای کرفت؟ ه ای گفت: نظر تو آیا فرهنگ انتقاد پذیری در میان مسؤولین مخصوصا رده پائین و جزئ شهر ما وجود دارد ؟جوانک به آواز می خواند : « بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران...امان امان امان...ها...ها...ها
آواز او در گوشمان طنین افکند. دوستم به فکر فرو رفت و پس از قدری سکوت ادامه داد : هنگامی که در مورد انتقاد. پذیری مسؤلان پائبن و جز ئ شهر فکر میکنم، این سؤالات در ذهن مطرح می شود،: آیا سنت ارجمند انتقاد پذیری در بین مسؤلین پائین ما وجود دارد؟ یا هیچ سابقه ای در این مورد نمی توان بافت؟ آیا آن ها از نظر فرهنگ انتقاد پذیری فقیر و عقب افتاده هستند یا از فرهنگ بالای انتقاد پذیری بخوردارند ،
آیا در مقابل انتقادات صحیح و اصولی و منطقی و به حق مردم از خود عکس العمل های پنهانی یا آشکار تند و عصبی نشان نمی دهند و یا با مردم لجباری می کنند؟ آیا در صدد انتقامجویی از مردم بر نمی آیند و عالما و عامدا در کارها کارشکنی نمی کنند و سرعت اجرای طرح ها را کند نمی نمابند و آنها رتبه تعوبق نمی اندازند تا بدینوسیله از مردم کینه جوئی کنند و یا زهر چشمی از آن ها بگیرند که دیگر جرات نکنند بار یگر بدون رضایت آن ها حقوق خود را طلب کنند؟ آبا در ظاهر به مردم چشم نمیز گویند ولی در پشت سر به آن ها دهن کجی نمی کنن به ریش آنها نمی خندند؟ آیا می پذیرند که مسئولیت دارند و باید کار مردم را راه بیاندازند؟ یا اینکه به آنها به دیده ی تحقیر می نگرند و انان را قابل این نمی دانند که دارای حق وحقوقی باشند؟ آیا نسبت به وظایف خود در برابر مردم آموزش کافی دیده اند یا از درک وظایف و مسئولیت های اصلی خود نسبت به مردم نا توانند؟ دوستم صحبت خود را قطع کرد و سرش را به طرف صدا بر گرداند. جوانک بود که می خواند: « چه داند انکه اشتر می چراند...امان....امان....امان.....ها.....ها......ها.....». دوستم پس از قدری سکوت ادامه داد: آیا آنها از خدمت کردن به مردم لذت می برند و احساس رضایت درونی می کنند یا اینکه فقط خود را مجبور و محکوم به اجرای دستورات و تصویب نامه ها و فرمان های بالا می بینند؟ آیا آنها خود را جزیی از مردم می دانند یا جدا از مردم و صاحب قدرت و موقعیت برتر؟ شواهد و تجارت شخصی هر یک از ما چه می گوید؟
من مثل سنگ صبور، آرام و فکور نشسته بودم و با حوصله و سعه ی صدر و با دقت به سخنان او گوش می دادم. گفت: تو چه می گویی؟ گفتم: گیرم که صاحب لوله به قول خودم « دیسک کمر به که درد شکم». گفت: : یعنی چه؟
گفتم یعنی
این شکم بی هنر پیچ پیچ
صبر ندارد که بسازد به هیچ.
گفت: با این گرانی و جیب خالی دودی از آشپزخانه ما بلند نمی شود که بخواهیم از قطع و وصل گاز بترسیم( آنچه از روزن ما می گذرد دود دل است.).... هر چه از این دست می گیریم از آن دست بابت آب و برق و گاز و تلفن و قسط و کرایه و اجاره و هرینه گران آمد و رفت و بیمه و مالیات و عوارض و بازنشستگی و همیاری و کمک های مردمی و نمی دانم چه و چه....پس می دهیم. از این بانک می گیریم و به آن بانک می دهیم. ما فقط یک یا دو و واسطه ای هستیم برای بانک ها. پادو ای مجانی و بدون مزد برای بانک ها. گفت:چرا هر چه می گوییم و داد می زنیم کسی به حرف هایمان گوش نمی دهد و مارا تحویل نمی گیرد و قابل نمی داند؟دیگر خسته شدم از پس که گفتیم و هیچ کس به حرف های ما توجه و اعتنانی نکرد و به آن اهمیتی نداد. آخر چرا؟ جوانک با آواز بلند می خواند: « فریاد در این شهر که فریاد رسی نیست.ا مان... امان...ها... ها... ها ...». من و دوستم نگاه معنی دار ی به همه انداختیم. قطرات درشت اشک را در چشمهایش مشاهده کردم. انگاه در حالی که آهی سرد از سر حسرت از ته دل برمی کشید با چهرهای پر از اندوه از من خدا حافظی کرد
دیگر شب شده بود. ،ساکت و خموش و غرق در حیرت در کوچه های تاریک و ظلمانی شهر راه می رفتم( تیره وظلمانی از برکت نبود لامپ های روشنایی و برق
در راه با خود می اندیشیدم. ناگهان به یاد گفته ی دوستم اقای «حقگو» (ببخشید، حق بین) افتادم. دور و بر خود را با دقت نگاه کردم. کوچه کاملا تاریک و سیاه و خاموش بود. وقتی مطمئن شدم هیچ کس در کوچه نیست، دست خود را به بنا گوش خود بردم و به آوازی بلند چنین سر دادم: «حق خودرا از دهان شیر می باید گر فت » امان ...امان...امان...ها ...ها. ..ها...
باد صدای مرا تا دور دستها برد.....خوش بین - برازجان.