فکرشهر-عبدالخالق عبدالهی: دیروز با دوستی درباره غیبت کبری و غیبت صغری حرف می زدیم. او معتقد بود غیبت کبری یعنی غیبت کوتاه مدت و غیبت صغری یعنی غیبت بلند مدت. هر چه می گفتم این طور نیست، قبول نمی کرد.
متصل می گفت: «پس چرا همسایه ما دو پسر داره، پسر بزرگ تر اسمش اَغضر است و پسر کوچیک تر اکبر؟»
بعد نتیجه می گرفت: «اَغضر یعنی بزرگ و اکبر یعنی کوچیک».
با حوصله ای که کمتر در خودم سراغ داشتم، جواب دادم: «در گذشته مردم نه سواد چندانی داشتند نه زیاد به این مسائل توجه می کردند».
بعد برایش مثال زدم: «اینکه دلیل نمیشه! مادر من دختر بزرگ خانواده بوده، اسمش صغری است و خواهر کوچکش اسمش کبری است».
اما بی فایده بود و میخ استدلال من در سنگ لجبازی او فرو نرفت که نرفت. آخر کار قهوه اش را خورد و بلند شد که برود.
گفتم: «کجا»؟
جواب داد: «باید برم خیابون بیمارستان یه کار کوچیک دارم».
خندیدم و گفتم: «یعنی یه کار اکبر داری»؟
نگاهی بهم انداخت که یک «برو عامو بینوم» خاصی توش بود. بعد لبخند شماتت آمیزی بر لب نشاند و بلند شد رفت که به کار اکبرش برسد.
به خاطر دارم چند سال قبل از همین آدم پرسیدم: «راستی فلانی مجرده یا متاهل»؟ کمی فکر کرد و گفت: «مو نمی فهمم مجرد متاهل چنه، فقط می فهمم زن نداره».
به نظر من هیچ اشکالی نداره آدم چیزی رو ندونه، اما رِکِه و لجبازی خیلی بده... خیییلی بد. لطفا لجباز نباشیم.